سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به یکى از کسانى که بدو سخنى گفته بود و از مقدار وى بزرگتر مى‏نمود فرمود : ] پر نیاورده پریدى و در خردسالى بانگ در کشیدى . [ و شکیر ، نخست پرهاست که بر پرنده روید ، پیش از آنکه نیرومند و استوار شود ، و سقب شتر خردسال است و شتر بانگ بر نیاورد مگر آنگاه که فحل گردد . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :9
کل بازدید :11190
تعداد کل یاداشته ها : 7
103/2/28
10:19 ص

شهید مطهری

 

 

شهید مطهری: کسی که زیبایی اندیشه دارد زیبایی ظاهر خود را به نمایش نمی گذارد.

 


خلاصه ای از زندگینامه وآثارو اندیشه های شهید مطهری:

مطهری از برجستگان عالم اندیشه اسلامی است. وی در قریه فریمان در نزدیکی مشهد متولد شد و در نوجوانی به حوزه علمیه این شهر و پس از چند سال به حوزه علمیه قم رفت. این دوران زمانی بود که رضا شاه بر حوزه های علمیه فشار وارد می کرد و تنها اندکی از فوت حاج شیخ عبد الکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم می گذشت. مطهری مدت 15 سال در قم و در محضر بزرگانی چون بروجردی، امام خمینی و همچنین سید محمد حسین طباطبایی فیلسوف عالیقدر جهان اسلام گذرانید.

مطهری به سال 1331 به تهران آمد و در مدرسه مروی به تحقیق مشغول شد و سه سال بعد به عنوان استاد دانشگاه در دانشکده الهیات و معارف اسلامی آغاز بکارکرد. فعالیت های سیاسی مطهری بطور جدی با قیام 15 خرداد 1342 آغاز شد. در زندگینامه مختصری که در مقدمه آثار وی چاپ شده (1372، شرح حال آمده در این قسمت عمدتاً متکی بر همین زندگینامه است). چند بار زندان و بازداشت در کارنامه فعالیت های وی ثبت شده است که اولین آن 15 خرداد 42 بود. مطهری در رهبری مذهبی هیات های مؤتلفه اسلامی هم شرکت داشت. وی در سال 1346 به اتفاق جمعی دیگر در تاسیس حسینیه ارشاد نقش مهمی بر عهده گرفت و پس از بروز مشکلاتی با دیگر اعضاء در مسجد الجواد، مسجد جاوید و ارک تهران به فعالیت های خود ادامه داد. مطهری در شرایط به ثمر رسیدن نهضت اسلامی از معتمدین و مشاورین اصلی امام خمینی بود و از سوی ایشان در تشکیل شورای انقلاب عهده دار مسئولیت هایی گشت. وی سرانجام در سال 1358 از سوی گروه تروریستی فرقان که گرایشات افراطی ضد روحانی داشتند، ترور شد.


  
  

تعلیم و تربیت

نظر شهید مطهری در زمینه تعلیم و تربیت....

اهمیت و ضرورت تعلیم و تربیت:

یکی از پدیده های مشخص قرن حاضر گرایش عمــومی به آموزش و پرورش است و این توجه بر اثر دگرگونی نظام طبقاتی جامعه ناشی شده است. در دنیای کنونی مردم به این واقعیت پی برده اند که امکانات رشد به طبقه معیّنی اختصاص ندارد و از راه تعلیم و تعلّم می توانند آنچه را که در زمان های گذشته به طبقه خاصی از جامعه تعلّق داشت برای خودشان ت‍‍أمین کنند. در جامعه امروز مهارت و تخصص از وسایل مؤثر تأمین زندگی بهتر و رفاه بیشتر است و عموماً تخصّص را در کسب تحصیلات دانشگاهی جستجو می کنند.

ملل متمدن امروز برای تعلیم و تربیت اهمّیت بسزائی قائلند؛ آن را در صدر اولویت های برنامه خود قرار می دهند و از امور زیربنائی و حیاتی به حساب می آورند . رفاه و عظمت هر جامعه با تعلیم و تربیت نسبت مستقیم دارد بدین معنی که هر چه سطح آموزش و پرورش مردم بالاتر باشد سعادت بیشتری بر آن جامعه حکمفرماست و اگر بنا باشد که مردم به حال خود رها شوند و هر کسی به دنبال خواسته ها و هوس های خود برود، اجتماع به صورت ناموزون و ناهماهنگی در می آید که هرج و مرج و بی بندوباری بر آن حاکم خواهد بود.

و اما در دین اسلام، پیامبر اسلام که آخرین برنامة کمال و سعادت بشر را متجاوز از چهارده قرن قبل بر انسان عرضه داشت، هنگامی که مردم در تاریکی جهل راه خود را گم کرده و به کلّی از تعلیم و تربیت بی بهره بودند، مردم را به فراگیری علم و دانش و کسب فضائل و آداب نیکو فراخواند و فراگیری دانش رابر هر مسلمان واجب دانست.

و نیز از تمامی روایات اسلامی بر می آید که انسان باید در تمام لحظات زندگی به سیر تکاملی خود ادامه داده، پیوسته بر کمالات خود بیافزاید و در صدد اصلاح و تکامل خود باشد.

بنابراین ضرورت و اهمیت فراگیری و پرداختن به تعلیم و تربیت بر هیچ کس پوشیده نیست و در پژوهش حاضر نیز سعی بر این شده تا ابعاد و ویژگی های تعلیم و تربیت را از دید یکی از علمای اسلامی ، شهید مطهری(ره)، بررسی نموده و راههای دستیابی به آن را معرفی نماییم. باشد که با توکل بر خداوند در این امر موفق باشیم.

مطلب نخست اصولا تربیت چیست؟

آیا تربیت فقط مخصوص انسان است؟

یا موجودات دیگر و یا اشیای دیگر نیز تربیت پذیرند؟

استاد گرانقدر عقیده دارد: «تربیت با صنعت فرق دارد. با توجه به همین تفاوت، انسان می‌تواند جهت تربیت را بشناسد. صنعت، «ساختن» است به معنی اینکه شیء، یا اشیا را تحت نوعی پیراستن و آراستن قرار می‌دهند؛ میان اشیا و قوای‌ آنها ارتباط برقرار می‌کنند. قطع و وصل هایی در جهت مطلوب انسان صورت می‌گیرد و آن گاه این شیء می‌شود مصنوعی از مصنوع های انسان. فرض کنید که از گل یک حلقه انگشتر یا یک زیور دیگری می‌سازیم، آن را شکل می‌دهیم یا به قول معروف پرداخت می‌کنیم؛ وضع مخصوصی به آن می‌دهیم و می‌شود یک مصنوع برای ما ولی تربیت، پرورش دادن است؛ یعنی استعدادهای درونی را که بالقوه در یک شیء موجود است به فعلیت در‌آوردن و پروردن و لهذا تربیت فقط در مورد جاندارها یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است (مطهری، 1374: 57-56).

هدف غایی تربیت اسلامی، پرورش انسان مقرب الهی است که شاکله دینی دروجود او به طور کامل شکل بگیرد و رفتارهای دینی ریشه‌دار از او سربزند. فلسفه خلقت بشر را نیز در همین نکته می‌توان یافت که خداوند انسان را برای این آفرید که او به وسیله تربیت صحیح، کمال یابد و به سر منزل مقصود برسد. با علم به این هدف غایی، تربیت اسلامی اهمیت و جایگاه خاصی پیدا می‌کند. تربیت اسلامی به ایجاد وضعیت مناسبی اطلاق می‌شود که زمینه را برای بروز و ظهور استعدادهای فطری آدمی فراهم می‌کند و او را بالنده‌تر و کمال ‌یافته‌تر می‌سازد. هر زمان فرصت و امکان برای فعلیت یافتن استعدادها فراهم می‌شود، آن زمان قداست و ارزش پیدا می‌کند. به همین دلیل می‌توان در تفکر اسلامی سخن از امور مقدس و نامقدس گفت. امور مقدس اموری است که منسوب به خداوند متعال و موجب رشد انسان می‌شود. امور نامقدس اموری است که خداوند آنها را نامطلوب و مضر به حال آدمی معرفی کرده و آدمیان را از اجرای آنها بازداشته است. با این رویکرد، هرقدر انسان رشد واقعی پیدا کند و به خداوند نزدیک شود، حریم پیدا می‌کند. برای ورود به این حریم باید آدابی را مراعات کرد و قواعدی را به جان خرید. تربیت اسلامی نیز به دلیل ارتباطش با فطرت الهی انسان، ارزش و اهمیت والایی پیدا می‌کند و به علم مقدسی تبدیل می‌شود. هرچند تربیت در مفهوم کلی مقوله‌ای با ارزش است تربیت اسلامی به دلیل انتساب به اسلام قداست پیدا می‌کند. براین اساس ورود به عرصة تربیت اسلامی به اصول و قواعد ویژه نیاز دارد.

متفکر شهید، علامه مطهری به عنوان اندیشمندی اسلامی در خصوص اصول تعلیم و تربیت اسلامی، مسائلی رامطرح کرده است که بررسی و ارائه آنها می‌تواند فضای فکری مشخصی را در تربیت اسلامی به وجود آورد و به کاوشگران عرصة تعلیم و تربیت یاری رساند.

1-اصل تأکید به تربیت دورة کودکی

فطرت الهی انسان در تربیت اسلامی ارزشمندترین چیز در عالم هستی است به گونه‌ای که نباید چیزی را بر آن ترجیح داد. اگر گفتار یا کرداری خلاف قوانین فطرت باشد، باید صریحاً نسبت به اصلاح آن اقدام شود. زمانی که فطرت دست خورده و الهی است یعنی دوران کودکی باید نسبت به تربیت و شکل دهی آن اقدام، و زمینه را برای مراحل بعدی رشد فراهم کرد. فطرت به درختی شباهت دارد که باید از همان ابتدای رویش از آن مراقبت شود و در هر مرحله‌ای آبیاری لازم به عمل آید تا بتدریج به درختی تنومند و با طراوت تبدیل شود. رفتارهای انسانی و الهی را می‌توان میوه‌های این درخت محسوب کرد. با توجه به این فرایند بسیار مهم، دانشمندان تعلیم و تربیت به تثبیت و تحکیم صفات نیک اخلاقی از دوران کودکی تأکید فراوان داشته‌اند.

شهید مطهری ضمن اشاره به نظر علمای تربیت قدیم در خصوص تحکیم فضایل اخلاقی در آدمی می‌فرماید: «علمای قدیم در تعریف عدالت می‌گفتند: عدالت ملکه تقوا و پرهیزکاری است؛ یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان ملکه شده باشد و حتی می‌گفتند انسان آن وقت دارای اخلاق فاضله است که در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود؛ مثلاً آن قدر راستگو باشد که حتی در عالم خواب هم دروغ نگوید. براین اساس است که اهتمام زیادی می‌شود که تربیت در سنین کودکی صورت گیرد. اصلاً گفته می‌شود تربیت فن تشکیل عادت است. روحیه انسان در ابتدا حکم ماده شل و قابل انعقادی مثل گچ را دارد که ابتدا که آن را در آب می‌ریزند، شل است و بعد سفت می‌شود. وقتی این ماده شل است آن را در هر قالبی بریزیم به همان شکل در‌می‌آید می‌توان آن را به صورت انسان درآورد یا به صورت خوک و یا خروس. در هر قالبی که بریزیم همین که سرد شد همان شکل را می‌گیرد و سفت می‌شود. می‌گویند روح انسان در زمان کودکی، حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است. هرچه انسان بزرگتر شود قابلیت انعطاف آن کمتر می‌شود. اینکه گفته‌اند: العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر. البته دانشمندان امروز هم به تربیت دوران کودکی بیشتر اهمیت می‌دهند. بچه‌ای که در کودکستان است از بچه دبستانی و بچه دبستانی از نوجوان دبیرستان و نوجوان دبیرستان از جوان دانشگاه، جنبه پذیرشش بیشتر است. انسان در سن پنجاه سالگی شخصیتش منعقد می‌شود. البته مبالغه نباید کرد. انسان یک موجود قابل تغییر و قابل توبه و بازگشت است و ممکن است در سن صد سالگی هم خود را تغییر دهد ولی شک نیست که حالات روحی کم‌کم ملکه می‌شود و برگرداندن آنها دشوار می‌گردد (مطهری، 1374: ص 78-77).

2-اصل هدایت‌خواهی

مربی در تربیت اسلامی به هیچ بهانه‌ای نباید از تربیت متربی ملول شود و مسؤولیت خود را تمام شده تلقی کند. چون تربیت، کاری خدایی است. خداوند متعال بنده خود را در هر وضعیتی تحت نظر دارد. هر قدر بنده راه گم کند باز خداوند طالب هدایت و تربیت اوست. مربیان و معلمانی که از مکتب اسلام تأثیر اساسی گرفته باشند به طور نسبی از همین صفت مطلق الهی باید بهره‌مند شده باشند. مربی اسلامی از تلاش برای ساختن و تأثیرگذاری بر روح و روان متربی لذت می‌برد واین کار را عبادت تلقی می‌کند. در نظام فکری شهید مطهری نیز این ویژگی تربیت اسلامی مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این متفکر اسلامی که از اسلام ناب بهره‌های فراوان برده، معتقد است که تعصب ما به اسلام و کسانی که زیر لوای اسلام زندگی می‌کنند نباید در حدی باشد که علیه آنهایی که زیر لوای اسلام نیستند بدخواه باشیم و هدایت آنها را ازخداوند متعال طلب نکنیم.

«وقتی که اینها (افراد ضد اسلام) هدایت نمی‌شوند و گذشته از این به صورت خار در سر راه دیگران درمی‌آیند، باید به آنها به چشم یک مانع نگاه کرد ولی نباید بدخواهشان بود. حتی انسان، بدخواه ابوجهل هم نباید باشد و مثلاً بگوید خدا نکند که ابوجهل مسلمان شود و به شهادت برسد. نباید آرزو کنیم که مانند ابوجهل‌ها یک وقت راه به حق پیدا نکند. یزید بن معاویه هم وقتی که از زین‌العابدین (ع) سوأل می‌کند که آیا من اگر توبه کنم توبه من قبول است یا نه، حضرت می‌فرماید بله قبول است؛ یعنی او هم بدخواه یزید نیست که آرزو کند که چون یزید قاتل پدرش می‌باشد توفیق توجه پیدا نیابد تا به جهنم برود، بلکه برای او هم خیر می‌خواهد» (مطهری، 1374: 257).

3-اصل جذب و دفع

انسان موجودی متفکر، عاطفی و حقیقت ‌خواه است. نمی‌تواند با همه انسانها و با همه موقعیت ها به طور یکسان رو به رو شود. اگر با همه اوضاع یک جور برخورد کند از گوهر انسانی خود دور افتاده است.

«اصل جذب و دفع یکی از اصول و قوانین حاکم بر هستی است و به یک اعتبار یک قاعده هستی است. قانون جذب و دفع یک قانون عمومی است که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت می‌کند. از نظر جوامع علمی امروز بشر، مسلم است که هیچ ذره‌ای از ذرات جهان هستی از دائره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند. از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن می‌باشند» (مطهری، 1374: 17).

قسمت عمده‌ای از دوستی‌ها و رفاقت ها و یا دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌ها همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها براساس سنخیت و یا ضدیت و منافرت پی‌ریزی شده است.

«گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب می‌کنند و دلشان می‌خواهد با یکدیگر دوست و رفیق شوند. این رمزی دارد و رمزش سنخیت این دو نفر است تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمی‌کنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد» (مطهری، 1364: 19).

4-اصل پیوند تربیت با معنویت

بین تربیت و معنویت رابطه ذاتی وجود دارد. در همه اجزا و عناصر تربیتی باید از طریق دعا و نیایش، جهت فعالیت ها را به سوی خداوند معطوف کنیم تا هدف های تربیتی تحقق یابد. به قدری این ارتباط تربیت و معنویت قوی است که اگر برخی ارزش های انسان که مورد قبول دین اسلام هم هست در وجود کسی باشد نهایتاً آن انسان به سوی معنویت الهی حرکت خواهد کرد.

«اگر انسان علاقه‌مند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامی هست و یا می‌خواهد افرادی را تربیت کند واقعاً باید به مسأله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً مساله عبادت‌، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است تأثیر زیادی بر سایر نواحی آن دارد» (مطهری، 1374: 341).

5-اصل انسانیت دوستی

در تعلیم و تربیت، انسان دوست باید باشیم یا انسانیت دوست؟ تفکر اسلامی ضمن احترام به انسان، انسانیت را بیش از انسان محترم و ارزشمند می‌شمارد. اگر انسانی ارزشمند تلقی می‌شود به دلیل ارزش هایی است که در وجود او نهادینه شده است. چرا از انسان های صالح و در رأس آنها از انبیا و ائمه اطهار (ع) با حس تقدس و احترام یاد می‌شود؟ چون آنان با فرهنگ الهی و انسان زندگی می‌کنند. حتی در بین غیرمسلمانان نیز آنانی که از ارزش های انسانی دفاع کرده‌اند ارزش بیشتری دارند. در اندیشه شهید مطهری این موضوع با تحلیل کافی و با ذکر مثال های مناسب مورد بررسی قرار گرفته است:

«یک وقت می‌گوییم «انسان» یعنی این هیکل خاص که در همه این افراد مشترک است و انسان را دوست داشته باشیم؛ یعنی هرکسی را که از نسل آدم هست دوست داشته باشیم و خلاصه منظور از انسان، انسان زیست‌شناسی، آن که زیست‌شناسی او را انسان می‌داند. آیا مقصود این است؟ یا نه مقصود انسان بما هو انسان است؛ یعنی انسان به خاطر ارزش های انسانی به خاطر انسانیت و انسان‌ دوستی یعنی انسانیت دوستی. اینجاست که وقتی چمبه و لومومبا را کنار همدیگر می‌گذاریم، دو نوع از آب در می‌آیند؛ این یک چیز از آب درمی‌آید، آن چیز دیگر؛ یعنی ممکن است این یک انسان از آب در می‌آید یک انسان درست با ارزش های انسانی و آن نه تنها یک انسان نباشد بلکه حیوان هم نباشد و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پایین‌تر باشد، انسان را باید دوست داشت به خاطر انسانیت نه به خاطر همین هیکلش و به عبارت دیگر انسانیت را باید دوست داشت» (مطهری، 1374: 359).

6- اصل تلازم و تناسب علم و عقل

عقل و علم به یکدیگر نیاز دارد و باید توأم باشد. عقل برای اندیشیدن به علم نیاز دارد و علم برای رشد و توسعه به عقل محتاج است. ما زمانی می‌توانیم فراگیر را به تفکر وادار کنیم که اطلاعاتی در اختیار او قرار دهیم. معمولاً در دو حالت برای آدمی سوأل طرح نمی‌شود و در نتیجه عقل به کار نمی‌افتد: یکی حالتی که انسان درباره یک چیز همه مطالب را بداند و دوم حالتی که هیچ چیز نداند. بنابراین شرط تعقل، علم‌آموزی است.

«اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه‌ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است که قهراً نمی‌تواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول بستگی دارد به اینکه ماده خام برسد. اگر کارخانه ماده خام زیاد داشته باشد ولی کار نکند باز فلج است و محصولی نخواهد داشت».

حضرت امام موسی کاظم (ع) در روایتی می‌فرماید: یا هشام ثُمَّ بینَ انَّ العقل مع العلم، عقل و علم باید توأم باشد (کلینی، ترجمه کمرئی، 1400، ج 1: 22). عرض کردیم علم فراگیری است به منزله تحصیل مواد خام است. عقل، تفکر و استنتاج و تجزیه و تحلیل است. آن گاه حضرت استناد می‌کنند به آیه: و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون (عنکبوت/ 43) این مثلها را برای مردم می‌زنیم و جز دانایان آنها را درنمی‌یابند. ببینید عقل و علم چگونه با هم توأم شده است» (مطهری، 1374: 45).

همراه بودن علم و عقل لازم است ولی کافی نیست. علاوه بر تلازم باید تناسب نیز وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر کارخانه عقل با هر ماده خام کار نمی‌کند. باید با ماهیت عقل تناسب داشته باشد. دو وجه برای این تناسب می‌توان در نظر گرفت. وجه اول تناسب از جهت قوه عقل است. هر مرحله از رشد عقل توان خاص خود را دارد و بدون توجه به آن نمی‌توان باعث رشد عقلانی شد. وجه دوم از جهت ماهیت علم و عقل است. عقل نور است و برای هدایت شدن در وجود انسان قرار داده شده است. علم هم باید نور باشد؛ یعنی دانستنی‌ها و معلومات درباره اموری باشد که دانستن آن برای رشد و کمال انسان ضروری است؛ مثلاً اگر عقل معطوف به دانستن یک قاعده یا روشی بشود که به قصد اجرای کار ناصواب و گناه تعیین شده است و یا کاری که انجام دادن یا انجام ندادن نه تنها تفاوتی ندارد بلکه اجرای آن موجب اتلاف وقت نیز می‌شود. در این حالت می‌توان گفت که علم با عقل تناسب ندارد.

«علم مسموع اگر به علم مطبوع ضمیمه نشود کافی نیست؛ یعنی انسان آنچه را از بیرون می‌گیرد باید با آن نیروی باطنی با آن خمیرمایه و با آن نیروی تجزیه و تحلیل خود بسازد تا یک چیزی از آب درآید»...

اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل کند؛ مثلاً اگر ما عقل قوی داشته باشیم مثل بوعلی‌سینا، و قرآن هم بگوید که «تاریخ» عبرت بسیار خوبی است ولی من که از تاریخ اطلاعاتی ندارم عقل من چه می‌فهمد. یا به ما بگویند در تمام این عالم تکوین، آیات الهی و نشانه‌های خدا هست، عقل من هم عالی‌ترین عقل باشد ولی من که از مواد به کار رفته در این ساختمان بی‌اطلاعم با عقل خودم چه چیزی را می‌فهمم و آیات الهی را چگونه کشف کنم. باید با علم آنها را کشف کنم و با عقلم درک نمایم» (مطهری،1374: 283).

7- اصل بهره‌گیری از اراده

انسان موجودی مختار و با اراده است که امور خود را با اختیار انجام می‌دهد. به همین دلیل خداوند متعال، یافتن و حرکت کردن راه راست را برعهده خود افراد گذاشته است. هدایت الهی با اکراه و اجبار انجام نمی‌پذیرد بلکه از درون باید بجوشد. آیات و روایات متعدد این معنا را تأیید کرده‌اند. یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم «آنانی که ایمان آورده‌اید خداوند شما را به خودتان سپرده است». خدایی که برای بشر، پیامبر و کتاب فرستاده است در نهایت از خود انسان ها می‌خواهد که خودشان را در مسیر حق، مدیریت و هدایت کنند. پیام الهی از جانب خداوند دریافت می‌شود ولی تا خود فرد نخواهد آن پیامها مؤثر واقع نمی‌شود.

در تعلیم و تربیت هم از این قاعده باید پیروی کرد. فراگیران اراده و اختیار دارند. باید وضع را طوری ساماندهی بکنیم که آنها با اراده خود و با انگیزه قبلی به سوی کسب فضایل اخلاقی و صفات انسانی حرکت کنند. خیلی از مشکلات رفتاری آدم ها به افراط های مربیان مربوط می‌شود. اگر رفتاری را بدون اقناع درون به افراد تحمیل کنیم آنان پس از مدت کوتاهی به خود ما پس خواهند داد و هرگز به رفتار دینی قوی و ریشه‌دار تبدیل نمی‌شود.

«یکی از مسائلی که مذهبیون به آن متمسک می‌شوند در همین جاست. می‌گویند اراده، قوة اجرایی عقلا است ولی خود عقل چیست و از عقل چه کاری ساخته است؟ عقل جز روشنایی چیز دیگری نیست که انسان را روشن می‌کند، اما آیا روشن کردن به انسان جهت می‌دهد که حالا که اطرافت روشن نشد از این طرف برو یا از آن طرف؟ انسان دنبال آنچه می‌خواهد می‌رود و از چراغ عقل استفاده می‌کند برای رسیدن به مطلوب خودش. مشکل این است که چه مطلوبی داشته باشد؟ البته در اینکه انسان نیاز دارد به چراغ عقل برای اینکه (راه او را) روشن کند بحثی نیست. انسان اگر در تاریکی حرکت کند، مطلوب خودش را گم می‌کند. در نیاز به عقل بحثی نیست. ولی سخن در این است که عقل و علم، که در واقع مکمل و به عبارت دیگر عقل اکتسابی است، روشنایی است، محیط را روشن می‌کند، انسان می‌فهمد چه می‌کند، می‌فهمد که اگر بخواهد به فلان مقصد برسد از اینجا باید برود این وسیله‌ است برای آن مقصد و آن وسیله است برای این مقصد ولی آیا فهمیدن و دانستن کافی است که اراده انسان بر تمایلات او حکومت بکند؟ نه، چرا؟ برای اینکه انسان فی حد ذاته اینطور است که دنبال منافع خودش می‌رود و اراده‌اش تا آن اندازه که ممکن است بر میل هایش حکومت بکند که منافعش اقتضا می‌کند» (مطهری، 1374: 322).

و استاد در ادامه ی "کتاب تعلیم و تربیت در اسلام" خود ارتباط چندین مسئله ی دیگر را با تعلیم و تربیت اسلامی بر می شمرد که در این مجال اندک نمی گنجد تا به بررسی آنها بپردازم

از چند نکته درج شده در بالا می توان به این مطلب پی برد که آنچه من به عنوان مربی و یا حتی به عنوان پدری که می خواهم فرزندم را در چارچوب عقاید اسلامی تربیت نمایم می بایست این نکات را همیشه در نظر داشته باشم:

- دوران کودکی است که خشت اول تربیت را بنا مینهم پس سعی کنم این خشت اول را که خشتی بسیار مهم است درست در محل خودش قرار دهم چرا که به گفته ی شاعر:

خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج

- مربی (پدر) به کسی میگویند تا از تربیت درست و بجا و در عین حال علمی متربی دلسرد و خسته نمی شود چرا که انسان در تمام مراحل زندگی خود هدایت پذیر است ولو به نظر من مربی در لبه پرتگاه باشد یا حتی پرت شده باشد باز هم امید نجات برای او هست مگر نه این که خدا خود می فرماید:

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر زاهد و گبر و بت پرستی باز آ

این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ

- همیشه در نظر داشته باشیم که متربی ما به چه کسانی جذب شود و چه کسانی را ازخود دور نماید به عبارت ساده تر به او تولی و تبری را بیاموزیم نه بطور مستقیم که با رفتار و کردار و منشمان او را تربیت نمائیم.

- متربی آیینه ی مربی خود است مخصوصاً در دوران دبستانی و پیش دبستانی پس یادمان باشد کودکمان همان خواهد شد که رفتارمان می گوید نه آنچه که خواسته ی ماست یا بر زبان می رانیم.

- با تمام این توضیحات استاد عقیده دارد انسان موجودی مختار است یعنی خدا خواسته تا انسان مختار باشد تا بدین گونه به خدایش نزدیکتر شود و عمل صالح او ارزش و منزلت واقعی خود را بیابد پس من مربی نباید این مختار بودن را از متربی خود بگیرم و او را در راه جبر و زور قرار دهم که این نوع تربیت تربیت جمادات است نه انسان ها.

--- برگرفته از کتاب "تعلیم و تربیت اسلامی" استاد مرتضی مطهری

آثار استاد مطهری

1.  آیینه جام

 2.  احیای تفکر اسلامی

3.  اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب

4.  استاد مطهری و روشنفکران

5.  اسلام و مقتضیات زمان 1

6.  اسلام و مقتضیات زمان 2

7 . آشنایی با علوم اسلامی 1

8.  آشنایی با علوم اسلامی 2

9.  آشنایی با علوم اسلامی 3

10. آشنایی با قرآن 1

11. آشنایی با قرآن 2

12. آشنایی با قرآن 3

13. آشنایی با قرآن 4

14 .    آشنایی با قرآن 5

15. آشنایی با قرآن 6

16. آشنایی با قرآن 7

17. آشنایی با قرآن 8

18. اصول فلسفه و روش رئالیسم 1

19 .    اصول فلسفه و روش رئالیسم 2

20. اصول فلسفه و روش رئالیسم 3

21 .    اصول فلسفه و روش رئالیسم 4

22. اصول فلسفه و روش رئالیسم 5

23. امامت و رهبری

24. امدادهای غیبی در زندگی بشر

25. انسان در قرآن

26. انسان کامل

27. انسان و ایمان

28. انسان و سرنوشت

29. بیست گفتار

30. پاسخ های استاد به نقدهای کتاب مسأله حجاب

31. پیامبر امی

32. پیرامون انقلاب اسلامی

33. پیرامون جمهوری اسلامی

34. تعلیم و تربیت در اسلام

35. تکامل اجتماعی انسان

36. توحید

37. جاذبه و دافعه علی (ع)

38. جامعه و تاریخ

39. جهاد

40. جهان بینی توحیدی (جلد دوم)

41. حرکت و زمان در فلسفه اسلامی 1

42. حرکت و زمان در فلسفه اسلامی 2

43. حق و باطل

44. حکمت ها و اندرزها

45. حماسه حسینی 1

46. حماسه حسینی 2

47. حماسه حسینی 3

48. خاتمیت

49. ختم نبوت

50. خدمات متقابل اسلام و ایران

51. داستان راستان 1

52. داستان راستان 2

53. درس های الهیات شفا 1

54. درس های الهیات شفا 2

55. ده گفتار

56. زندگی جاوید یا حیات اخروی

57. سیری در سیره ائمه اطهار

58. سیری در سیره نبوی

59. سیری در نهج البلاغه

60. شرح مبسوط منظومه 1

61. شرح مبسوط منظومه 2

62. شرح مبسوط منظومه 3

63. شرح مبسوط منظومه 4

64. شرح منظومه 1

65. شرح منظومه 2

66. شش مقاله (الغدیر و وحدت اسلامی)

67. شش مقاله (جهان بینی الهی و جهان بینی مادی)

68. عدل الهی

69. عرفان حافظ (تماشاگه راز)

70. علل گرایش به مادیگری

71 .    فطرت

72. فلسفه اخلاق

73. فلسفه تاریخ 1

74. فلسفه تاریخ 2

75. فلسفه ابن سینا 1

76.   فلسفه ابن سینا 2

77. قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ

78. گفتارهای معنوی

79. لمعاتی از شیخ شهید

80. مساله حجاب

81. مساله ربا به ضمیمه بیمه

82. مساله شناخت

83. معاد

84. مقالات فلسفی 1

85. مقالات فلسفی 2

86. مقالات فلسفی 3

87. 5 مقاله

88. نبوت

89. نظام حقوق زن در اسلام

90. نظری به نظام اقتصادی اسلام

91. نقدی بر مارکسیسم

92. نهضت های اسلام صد ساله اخیر

93.     وحی و نبوت

 

94. ولاء ها و ولایتها.


94/3/11::: 4:59 ع
نظر()
  
  

تعلیم و تربیت از منظر شهید مرتضی مطهری

 

مقدمه:

در تربیت اسلامی، هدف اساسی و غایی تربیت، الهی شدن آدمی است. برای رسیدن به این هدف، استعدادهای عالی انسان که در خلقت او قرار داده شده است باید رشد کند و فعلیت یابد.

تعلیم و تربیت نه تنها در اسلام و ایران بلکه مبحثی است که در تمام مکاتب فکری و در اکثر کشور های جهان مطرح بوده و نیز هست. متأسفانه تعلیم و تربیت اسلامی نزد خود مسلمانان مهجور مانده است و تنها زمانی از آن یاد می کنند که کشورهای دیگر با تحقیق و پیگیری مطالبی منطقی، نکات تربیتی خاصّی را به عنوان اصول تعلیم و تربیت خود مطرح می سازند.

در اندیشه شهید مطهری (ره) تعلیم و تربیت، بحث ساختن انسان ها است و مکتب اسلام مکتبی مشخص با هدف هایی معین است که برای دستیابی به این اهداف در زمینه تعلیم و تربیت اسلامی، انسانی را محور اصلی می داند، انسان هایی که جامعه انسانی را می سازند و از آنجاکه در اسلام، هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع بنابراین طرح و برنامه ساختن افراد از آنجا که مقدمه و ابزاری برای ساختن اجتماع است و نیز یکی از اهداف مهم تعلیم و تربیت اسلامی است در اولویت قرار دارد. افراد در جامعه اسلامی هم باید آموزش ببینند و هم پرورش پیدا کنند و اسلام راه های صحیح این امر رابه ما نشان داده است چنانچه بررسی افکار و عقاید علمای اسلام ثابت کننده و نمایاننده آن به ما می باشند.

علامه شهید مرتضی مطهری که در خصوص تربیت انسان نیز دیدگاه‌هایی دارد با الهام از مکتب تربیتی اسلام معتقد است: «تربیت، پرورش استعدادهای درونی و به فعلیت درآوردن آنها است.» با مطالعه آثار ایشان اصول و قواعدی می‌توان استنباط کرد که رعایت آنها رسیدن به اهداف تربیت اسلامی را ممکن می‌سازد.

خلاصه ای از زندگینامه وآثارو اندیشه های شهید مطهری:

مطهری از برجستگان عالم اندیشه اسلامی است. وی در قریه فریمان در نزدیکی مشهد متولد شد و در نوجوانی به حوزه علمیه این شهر و پس از چند سال به حوزه علمیه قم رفت. این دوران زمانی بود که رضا شاه بر حوزه های علمیه فشار وارد می کرد و تنها اندکی از فوت حاج شیخ عبد الکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم می گذشت. مطهری مدت 15 سال در قم و در محضر بزرگانی چون بروجردی، امام خمینی و همچنین سید محمد حسین طباطبایی فیلسوف عالیقدر جهان اسلام گذرانید.

مطهری به سال 1331 به تهران آمد و در مدرسه مروی به تحقیق مشغول شد و سه سال بعد به عنوان استاد دانشگاه در دانشکده الهیات و معارف اسلامی آغاز بکارکرد. فعالیت های سیاسی مطهری بطور جدی با قیام 15 خرداد 1342 آغاز شد. در زندگینامه مختصری که در مقدمه آثار وی چاپ شده (1372، شرح حال آمده در این قسمت عمدتاً متکی بر همین زندگینامه است). چند بار زندان و بازداشت در کارنامه فعالیت های وی ثبت شده است که اولین آن 15 خرداد 42 بود. مطهری در رهبری مذهبی هیأت های مؤتلفه اسلامی هم شرکت داشت. وی در سال 1346 به اتفاق جمعی دیگر در تاسیس حسینیه ارشاد نقش مهمی بر عهده گرفت و پس از بروز مشکلاتی با دیگر اعضاء در مسجد الجواد، مسجد جاوید و ارک تهران به فعالیت های خود ادامه داد. مطهری در شرایط به ثمر رسیدن نهضت اسلامی از معتمدین و مشاورین اصلی امام خمینی بود و از سوی ایشان در تشکیل شورای انقلاب عهده دار مسئولیت هایی گشت. وی سرانجام در سال 1358 از سوی گروه تروریستی فرقان که گرایشات افراطی ضد روحانی داشتند، ترور شد. مطهری تنها فرد از جمع افراد مطرح در این فصل است که با چنین انجامی روبرو گردید.

آثار:

مطهری یکی از پرکارترین نویسندگان و عالمان مسئول دین در دوران معاصر است. تا تاریخ نگارش این فصل در (دیماه 76) 11 مجلد بزرگ مجموعه آثار وی ویرایش و منفتح شده است، (در واقع 14 جلد است، ولی مجلدات 8، 11، 12 هنوز منتشر نشده است) و با لحاظ کردن حجم نوارهای سخنرانی که بشکل کتاب عرضه شده یا می شوند و همچنین دست نوشته ها و چاپ مجدد و ویرایش شده دیگر آثار مطهری به نظر می رسد که این مجموعه به رقم معتنابهی بالغ گردد. مطهری از نگاه آثارش بیش از هر چیز یک متکلم یعنی مدافع عقاید دین با استفاده از عقل است.

او همچنین سعی داشت که بر تبلیغات و نگرش هایی که جدایی اسلام و ایران را تشویق می کردند، با نگارش کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» پاسخ بدهد. مطهری در دفاع از جنبه های اعتقادی - اجتماعی اسلام ابایی نداشت که در نقش مقاله نویس در مجله «زن روز» در دوران حکومت محمد رضا شاه ظاهر شود. این مجله در میان اهل دین، چهره موجهی نداشت، ولی مطهری در این مجله به مسائل زنان پرداخت. دو اثر مهم مطهری در امر حقوق زنان و چهره اجتماعی آنان «نظام حقوق زن در اسلام» و «مساله حجاب» است.

مبارزه با الحاد و نفوذ اعتقادی مارکسیسم یکی دیگر از جنبه های کلامی مطهری را تشکیل می داد.

«علل گرایش به مادیگری» یک بررسی آسیب شناسانه از نفوذ مادیگری در جامعه ایران است. شرح و توضیحات وی بر مجلدات اصول فلسفه و روش رئالیسم از استادش یعنی علامه طباطبایی، بخشی دیگر از فعالیت های فلسفی - کلامی مطهری است. اثر یاد شده و همچنین «شرح بر منظومه» و آثاری از این دست، تلاشی ایضاح گرایانه در بعد فلسفی اندیشه اسلامی است. همچنین باید به تفسیر برخی از سور قرآن اشاره کرد. خلاصه باید اذعان داشت که مطهری حجم عظیمی از آثار را در زمینه های مختلف بوجود آورد که برای علاقمندان و پژوهشگران منبع کم نظیری از مباحث اسلامی و اجتماعی را رقم زده است.

اندیشه:

مطهری بیش از هر چیز یک «متکلم» بود. این وجه «کلامی» مغایرتی با وجوه فلسفی یا فقهی وی ندارد، بلکه بیشتر در صدد برجسته کردن محور اندیشه های اجتماعی - اعتقادی مطهری است. مطهری در راستای احیاء معرفت و اندیشه دینی به پیوند حوزه و دانشگاه توجه خاص داشت. وی از جمله معدود روحانیون برجسته بود که با روشنفکران دانشگاهی مراوده داشت و سعی می کرد از این طریق هم با عالم اندیشه از جمله اندیشه های برخاسته از غرب آشنایی بیشتری پیدا کند و هم با عمل خود نشان دهد کدام یک از اقشار و نیروها را مخاطب پیام و اندیشه خود قرار داده است. او می خواست که به نسل جوان و دانشگاهی بگوید که ماهیت و جوهر دین و اسلام چیست و از سوی دیگر، به نوبه خود برای حوزه ها و روحانیون از برداشت های علمی و آموزه های رایج در علوم انسانی - اجتماعی حرف و حدیث داشته باشد.

کلامی بودن مطهری یک خصلت بارز دیگری هم دارد و آن اصلاح گرایی وی می باشد. مطهری تنها در صدد پاسخگویی به شبهه ها و آنچه که ممکن بود حملات به اسلام خوانده شود نبود، بلکه به جد می کوشید قالب های رفتاری یا باوری مسلمانان را هم مورد نقادی قرار دهد.

همچنین می توان افزود که این اصلاح گرایی از گونه ای نبود که به نفی دست آوردهای علمی یا بی توجهی و نفی یکسره آموزه های اجتماعی - انسانی منجر شود. البته نباید از این عبارت، اینگونه مراد کرد که مطهری متمایل به التقاط یا دست کم قرائت دین از دریچه اعتقادی و معرفتی معاصر بود. حتی می توان استدلال معکوس کرد و وی را از مهمترین کسانی دانست که حساسیت بسیار در مورد کلام وقالب های باوری و رفتاری که ممکن بود جای اصل دین گرفته شود، از خود نشان می داد.به نظر وی بهره گیری از علوم و آموزه ها یا چالش های کلامی - اعتقادی به غنای معرفت دینی یاری می رسانند، ولی این خطر هم وجود دارد که آنچه معرفت و هسته اعتقادی دین خوانده می شود، هماهنگ با این آموزه ها و علوم گردد. اصلاح گرایی کلامی مطهری با چنین حساسیت های توام بود.


  
  

7- اصل هدایت‌خواهی

مربی در تربیت اسلامی به هیچ بهانه‌ای نباید از تربیت متربی ملول شود و مسؤولیت خود را تمام شده تلقی کند. چون تربیت، کاری خدایی است. خداوند متعال بنده خود را در هر وضعیتی تحت نظر دارد. هر قدر بنده راه گم کند باز خداوند طالب هدایت و تربیت اوست. مربیان و معلمانی که از مکتب اسلام تأثیر اساسی گرفته باشند به طور نسبی از همین صفت مطلق الهی باید بهره‌مند شده باشند. مربی اسلامی از تلاش برای ساختن و تأثیرگذاری بر روح و روان متربی لذت می‌برد واین کار را عبادت تلقی می‌کند. در نظام فکری شهید مطهری نیز این ویژگی تربیت اسلامی مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این متفکر اسلامی که از اسلام ناب بهره‌های فراوان برده، معتقد است که تعصب ما به اسلام و کسانی که زیر لوای اسلام زندگی می‌کنند نباید در حدی باشد که علیه آنهایی که زیر لوای اسلام نیستند بدخواه باشیم و هدایت آنها را ازخداوند متعال طلب نکنیم.

«وقتی که اینها (افراد ضد اسلام) هدایت نمی‌شوند و گذشته از این به صورت خار در سر راه دیگران در می‌آیند، باید به آنها به چشم یک مانع نگاه کرد ولی نباید بدخواهشان بود. حتی انسان، بدخواه ابوجهل هم نباید باشد و مثلاً بگوید خدا نکند که ابوجهل مسلمان شود و به شهادت برسد. نباید آرزو کنیم که مانند ابوجهل‌ها یک وقت راه به حق پیدا نکند. یزید بن معاویه هم وقتی که از زین‌ العابدین (ع) سوأل می‌کند که آیا من اگر توبه کنم توبه من قبول است یا نه، حضرت می‌فرماید بله قبول است؛ یعنی او هم بدخواه یزید نیست که آرزو کند که چون یزید قاتل پدرش می‌باشد توفیق توجه پیدا نیابد تا به جهنم برود، بلکه برای او هم خیر می‌خواهد» (مطهری، 1374: 257).

8- اصل حکمت جویی

حکمت به معنای برهان خالص است. گاهی برهان قوی نیست و به شائبه‌های گوناگون آلوده است و تأثیر لازم را در شنونده به جا نمی‌گذارد و هدایت نمی‌کند. همه پیامبران و انسان های صالح نقش حکیمانه داشته و ضمن ارائه حکیمانه پیام تلاش کرده‌اند انسان های حکیم پرورش دهند. قرآن مجید حکمت را به حضرت لقمان به عنوان موهبتی الهی طرح می‌کند. اگر خداوند به بنده صالح خود حکمت می‌آموزد بنده او نیز به عنوان مربی تربیت اسلامی باید به فراگیران حکمت بیاموزد؛ یعنی آنان را به سوی برهان های خالص راهنمایی کند، این موضوع به قدری اهمیت دارد که تفاوت نمی‌کند که توسط چه کسی ارائه شود. «این حدیت، معروف است که الحکمه ضاله الموُمن» حکمت، گمشده مؤمن است. حکمت بدون شک یعنی علمی که محتوای حقیقت باشد؛ علمی که استحکام و پایه داشته باشد.

«ما نمی‌توانیم اینها را درست نقاشی کنیم و کارهایی را که تبلیغات چی‌ها می‌کنند انجام دهیم والا هریک از اینها از نظر ارزش تبلیغاتی برای اسلام فوق‌العاده است که ایمان تا این حد تقدیس کننده حکمت باشد که بگوید حکمت گمشدة مؤمن است؛ یعنی حالت مؤمن برای دریافت حقایق باید حالت کسی باشد که شییء نفیسی از او گم شده و دائماً در جستجوی آن است. این حدیث در احادیث زیادی دنباله دارد. من یک وقتی مدارکش را جمع کردم شاید قریب به این مضمون بیست جا پیدا کنیم که «خذوا الحکمه و لو من اهل النفاق» حکمت را فراگیرید ولو از منافقین ولو از کافران، ولو از مشرکین، ولو من مشرک؛ یعنی اگر احساس کردی که آنچه او دارد درست است و علم و حکمت است فکر نکن که او کافر است، مشرک است، نجس است، مسلمان نیست، برو بگیر، حکمت مال تو است، ‌در دست او عاریه است» (مطهری، 1374: 277).

جایگاه حکمت‌آموزی در تفکر اسلامی دو نکته مهم را به برنامه‌ریزان تعلیم و تربیت و مربیان یادآور می‌شود: یکی اینکه در اهداف و محتوای تربیت، حکمت را به عنوان یک محور اساسی مورد توجه قرار دهید. دوم اینکه برای حکمت آموزی به پیام حکیمانه توجه کنید نه به آنان که حکمت را در اختیار دارند. براین اساس می‌توان در تعلیم و تربیت از یافته‌های تربیتی غیرمسلمانان برای دستیابی به اهداف نظام اسلامی بهره گرفت.

 

 

9- اصل بهره‌گیری از اراده

انسان موجودی مختار و با اراده است که امور خود را با اختیار انجام می‌دهد. به همین دلیل خداوند متعال، یافتن و حرکت کردن راه راست را بر عهده خود افراد گذاشته است. هدایت الهی با اکراه و اجبار انجام نمی‌پذیرد بلکه از درون باید بجوشد. آیات و روایات متعدد این معنا را تأیید کرده‌اند. یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم «آنانی که ایمان آورده‌اید خداوند شما را به خودتان سپرده است». خدایی که برای بشر، پیامبر و کتاب فرستاده است در نهایت از خود انسان ها می‌خواهد که خودشان را در مسیر حق، مدیریت و هدایت کنند. پیام الهی از جانب خداوند دریافت می‌شود ولی تا خود فرد نخواهد آن پیامها مؤثر واقع نمی‌شود.

در تعلیم و تربیت هم از این قاعده باید پیروی کرد. فراگیران اراده و اختیار دارند. باید وضع را طوری ساماندهی بکنیم که آنها با اراده خود و با انگیزه قبلی به سوی کسب فضایل اخلاقی و صفات انسانی حرکت کنند. خیلی از مشکلات رفتاری آدمها به افراطهای مربیان مربوط می‌شود. اگر رفتاری را بدون اقناع درون به افراد تحمیل کنیم آنان پس از مدت کوتاهی به خود ما پس خواهند داد و هرگز به رفتار دینی قوی و ریشه‌دار تبدیل نمی‌شود.

«یکی از مسائلی که مذهبیون به آن متمسک می‌شوند در همین جاست. می‌گویند اراده، قوة اجرایی عقلا است ولی خود عقل چیست و از عقل چه کاری ساخته است؟ عقل جز روشنایی چیز دیگری نیست که انسان را روشن می‌کند، اما آیا روشن کردن به انسان جهت می‌دهد که حالا که اطرافت روشن نشد از این طرف برو یا از آن طرف؟ انسان دنبال آنچه می‌خواهد می‌رود و از چراغ عقل استفاده می‌کند برای رسیدن به مطلوب خودش. مشکل این است که چه مطلوبی داشته باشد؟ البته در اینکه انسان نیاز دارد به چراغ عقل برای اینکه (راه او را) روشن کند بحثی نیست. انسان اگر در تاریکی حرکت کند، مطلوب خودش را گم می‌کند. در نیاز به عقل بحثی نیست. ولی سخن در این است که عقل و علم، که در واقع مکمل و به عبارت دیگر عقل اکتسابی است، روشنایی است، محیط را روشن می‌کند، انسان می‌فهمد چه می‌کند، می‌فهمد که اگر بخواهد به فلان مقصد برسد از اینجا باید برود این وسیله ‌است برای آن مقصد و آن وسیله است برای این مقصد ولی آیا فهمیدن و دانستن کافی است که اراده انسان بر تمایلات او حکومت بکند؟ نه، چرا؟ برای اینکه انسان فی حد ذاته اینطور است که دنبال منافع خودش می‌رود و اراده‌اش تا آن اندازه که ممکن است بر میل هایش حکومت بکند که منافعش اقتضا می‌کند» (مطهری، 1374: 322).

10- اصل تلازم و تناسب علم و عقل

عقل و علم به یکدیگر نیاز دارد و باید توأم باشد. عقل برای اندیشیدن به علم نیاز دارد و علم برای رشد و توسعه به عقل محتاج است. ما زمانی می‌توانیم فراگیر را به تفکر وادار کنیم که اطلاعاتی در اختیار او قرار دهیم. معمولاً در دو حالت برای آدمی سوأل طرح نمی‌شود و در نتیجه عقل به کار نمی‌افتد: یکی حالتی که انسان درباره یک چیز همه مطالب را بداند و دوم حالتی که هیچ چیز نداند. بنابراین شرط تعقل، علم‌آموزی است.  

«اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه‌ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است که قهراً نمی‌تواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول بستگی دارد به اینکه ماده خام برسد. اگر کارخانه ماده خام زیاد داشته باشد ولی کار نکند باز فلج است و محصولی نخواهد داشت».

حضرت امام موسی کاظم (ع) در روایتی می‌فرماید: یا هشام ثُمَّ بینَ انَّ العقل مع العلم، عقل و علم باید توأم باشد (کلینی، ترجمه کمرئی، 1400، ج 1: 22). عرض کردیم علم فراگیری است به منزله تحصیل مواد خام است. عقل، تفکر و استنتاج و تجزیه و تحلیل است. آن گاه حضرت استناد می‌کنند به آیه: و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون (عنکبوت/ 43) این مثل ها را برای مردم می‌زنیم و جز دانایان آنها را درنمی‌یابند. ببینید عقل و علم چگونه با هم توأم شده است» (مطهری، 1374: 45).

همراه بودن علم و عقل لازم است ولی کافی نیست. علاوه بر تلازم باید تناسب نیز وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر کارخانه عقل با هر ماده خام کار نمی‌کند. باید با ماهیت عقل تناسب داشته باشد. دو وجه برای این تناسب می‌توان در نظر گرفت. وجه اول تناسب از جهت قوه عقل است. هر مرحله از رشد عقل توان خاص خود را دارد و بدون توجه به آن نمی‌توان باعث رشد عقلانی شد. وجه دوم از جهت ماهیت علم و عقل است. عقل نور است و برای هدایت شدن در وجود انسان قرار داده شده است. علم هم باید نور باشد؛ یعنی دانستنی‌ها و معلومات درباره اموری باشد که دانستن آن برای رشد و کمال انسان ضروری است؛ مثلاً اگر عقل معطوف به دانستن یک قاعده یا روشی بشود که به قصد اجرای کار ناصواب و گناه تعیین شده است و یا کاری که انجام دادن یا انجام ندادن نه تنها تفاوتی ندارد بلکه اجرای آن موجب اتلاف وقت نیز می‌شود. در این حالت می‌توان گفت که علم با عقل تناسب ندارد.

«علم مسموع اگر به علم مطبوع ضمیمه نشود کافی نیست؛ یعنی انسان آنچه را از بیرون می‌گیرد باید با آن نیروی باطنی با آن خمیرمایه و با آن نیروی تجزیه و تحلیل خود بسازد تا یک چیزی از آب درآید»...

اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل کند؛ مثلاً اگر ما عقل قوی داشته باشیم مثل بوعلی‌سینا، و قرآن هم بگوید که «تاریخ» عبرت بسیار خوبی است ولی من که از تاریخ اطلاعاتی ندارم عقل من چه می‌فهمد. یا به ما بگویند در تمام این عالم تکوین، آیات الهی و نشانه‌های خدا هست، عقل من هم عالی‌ترین عقل باشد ولی من که از مواد به کار رفته در این ساختمان بی‌اطلاعم با عقل خودم چه چیزی را می‌فهمم و آیات الهی را چگونه کشف کنم. باید با علم آنها را کشف کنم و با عقلم درک نمایم» (مطهری،1374: 283).

11- اصل انسانیت دوستی

در تعلیم و تربیت، انسان دوست باید باشیم یا انسانیت دوست؟ تفکر اسلامی ضمن احترام به انسان، انسانیت را بیش از انسان محترم و ارزشمند می‌شمارد. اگر انسانی ارزشمند تلقی می‌شود به دلیل ارزش هایی است که در وجود او نهادینه شده است. چرا از انسان های صالح و در رأس آنها از انبیا و ائمه اطهار (ع) با حس تقدس و احترام یاد می‌شود؟ چون آنان با فرهنگ الهی و انسان زندگی می‌کنند. حتی در بین غیر مسلمانان نیز آنانی که از ارزش های انسانی دفاع کرده‌اند ارزش بیشتری دارند. در اندیشه شهید مطهری این موضوع با تحلیل کافی و با ذکر مثال های مناسب مورد بررسی قرار گرفته است:

«یک وقت می‌گوییم «انسان» یعنی این هیکل خاص که در همه این افراد مشترک است و انسان را دوست داشته باشیم؛ یعنی هرکسی را که از نسل آدم هست دوست داشته باشیم و خلاصه منظور از انسان، انسان زیست‌شناسی، آن که زیست‌شناسی او را انسان می‌داند. آیا مقصود این است؟ یا نه مقصود انسان بما هو انسان است؛ یعنی انسان به خاطر ارزش های انسانی به خاطر انسانیت و انسان‌دوستی یعنی انسانیت دوستی. اینجاست که وقتی چمبه و لومومبا را کنار همدیگر می‌گذاریم، دو نوع از آب درمی‌آیند؛ این یک چیز از آب درمی‌آید، آن چیز دیگر؛ یعنی ممکن است این یک انسان از آب درمی‌آید یک انسان درست با ارزش های انسانی و آن نه تنها یک انسان نباشد بلکه حیوان هم نباشد و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پایین‌تر باشد، انسان را باید دوست داشت به خاطر انسانیت نه به خاطر همین هیکلش و به عبارت دیگر انسانیت را باید دوست داشت» (مطهری، 1374: 359).

با توجه به اهمیت انسانیت در تفکر اسلامی دو پیام مهم برای برنامه‌ریزان تعلیم و تربیت قابل ذکر و توجه است:

ب- در کلاس درس همه دانش‌آموزان را صرف‌نظر از نژاد و فرهنگ مورد توجه تربیتی قرار دهیم. چون همه آنان از فطرت الهی برخوردارند و ما امانت‌دار فطرت الهی هستیم.

الف- محتوای تعلیم و تربیت و روش‌های آن را برمحور ارزشهای انسانی تنظیم کنیم.

12- اصل جذب و دفع

انسان موجودی متفکر، عاطفی و حقیقت‌خواه است. نمی‌تواند با همه انسانها و با همه موقعیت ها به طور یکسان رو به رو شود. اگر با همه اوضاع یک جور برخورد کند از گوهر انسانی خود دور افتاده است.

«اصل جذب و دفع یکی از اصول و قوانین حاکم بر هستی است و به یک اعتبار یک قاعده هستی است. قانون جذب و دفع یک قانون عمومی است که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت می‌کند. از نظر جوامع علمی امروز بشر، مسلم است که هیچ ذره‌ای از ذرات جهان هستی از دائره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند. از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن می‌باشند» (مطهری، 1374: 17).

قسمت عمده‌ای از دوستی‌ها و رفاقت ها و یا دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌ها همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها براساس سنخیت و یا ضدیت و منافرت پی‌ریزی شده است. 
«گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب می‌کنند و دلشان می‌خواهد با یکدیگر دوست و رفیق شوند. این رمزی دارد و رمزش سنخیت این دو نفر است تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمی‌کنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد» (مطهری، 1364: 19). 
با توجه به این مطالب از اندیشه شهید مطهری می‌توان نتیجه گرفت که در روابط انسانی در تعلیم و تربیت می‌توان به تأثیرگذاری تربیتی بین مربی و متربی‌ ومتربی‌ها با یکدیگر جهت بهتری بخشید. هرقدر بین تجربه‌های قبلی دانش‌آموزان و هر یادگیرنده دیگر با گفتار و رفتار مربی همسویی و سنخیت وجود داشته باشد به همان اندازه پیام های تربیتی تأثیرزیادی خواهد گذاشت. البته معنای این نکته آن نیست که معلم هر دانش‌آموزی را که از جهت تجارب و تصورات با باورهای معلم هماهنگ نیست باید طرد کند، بلکه به این معناست که تا معلم قادر نباشد که سنخیت بین او و خود به وجود آورد، نمی‌تواند در او اثر بگذارد.

«غالباً خیال می‌کنند که حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز اجتماعی بودن، همین است که انسان همه را با خود دوست بدارد. اما این برای انسان هدفدار و مسلکی که فکر و این رأی را در اجتماع تعقیب می‌کند و درباره منفعت خود نمی‌اندیشد، میسر نیست. چنین انسانی خواه ناخواه یک رو و قاطع و صریح است مگر اینکه منافق و دورو باشد زیرا همه مردم یک جور فکر نمی‌کنند و یک جور احساس ندارند و پسندهای همه یکنواخت نیست. عادل دارد، فاسق دارد و آنها همه نمی‌توانند یک نفر آدم را که هدفی را به طور جدی تعقیب می‌کند و خواه ناخواه با منافع بعضی از آنها تصادم پیدا می‌کند، دوست داشته باشند. تنها کسی می‌تواند درستی طبقات مختلف و صاحبان دینهای مختلف را جلب کند که متظاهر و دروغگو باشد و با هرکس مطابق میلش بگوید و بنمایاند. اما اگر انسان یک رو باشد و مسلکی، قهراً یک عده‌ای با او دوست می‌شوند و یک عده‌ای دشمن» (مطهری، 1364: 23).

باید کودکان و نوجوانان را بتدریج با روحیه جذب و دفع پرورش دهیم. اگر فقط جاذبه داشته باشیم همه انسانها با هر نوع فکر و اندیشه‌ای وارد می‌شوند و مرز حق و باطل در نظر انسان ها با هم خلط می‌شود اگر فقط دافعه باشد امکان و فرصت تأثیرگذاری، آدم سازی و توسعه امت اسلامی از دست می‌رود هریک از این دو حالت با وظیفه و رسالت مسلمانی سازگار نیست.

13- اصل پیوند تربیت با معنویت

بین تربیت و معنویت رابطه ذاتی وجود دارد. در همه اجزا و عناصر تربیتی باید از طریق دعا و نیایش، جهت فعالیت ها را به سوی خداوند معطوف کنیم تا هدف های تربیتی تحقق یابد. به قدری این ارتباط تربیت و معنویت قوی است که اگر برخی ارزش های انسان که مورد قبول دین اسلام هم هست در وجود کسی باشد نهایتاً آن انسان به سوی معنویت الهی حرکت خواهد کرد.

«اگر انسان علاقه‌مند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامی هست و یا می‌خواهد افرادی را تربیت کند واقعاً باید به مسأله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً مساله عبادت‌، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است تأثیر زیادی بر سایر نواحی آن دارد» (مطهری، 1374: 341).

اعمال و رفتار انسان یک صورت و یک سیرت دارد. ممکن است دو نفر یک کار را انجام دهند یکی از آنها کار را برای یک هدف دنیوی انجام دهد و دیگری همان کار را برای رضای خدا به انجام رساند. دومی سیرت الهی دارد و با معنویت درآمیخته است در نتیجه ارزش و جایگاه ویژه پیدا می‌کند.

جمع بندی

اصول تعلیم و تربیت، قواعد عمل برای رسیدن به هدف های تربیتی به شمار می‌آید. به همین دلیل نوع اهداف تربیتی در چگونگی شکل‌گیری نوع اصول تأثیر مستقیم دارد. نظر به اینکه از دیدگاه شهید مطهری، تربیت انسان الهی هدف غایی نظام تعلیم و تربیت الهی است اصولی باید ارائه شود که به تحقق این هدف کمک کند. آنچه در این مقاله ارائه شد مجموعه اصولی بود که براساس دیدگاه علامه شهید مطهری تنظیم شده بود. بدون تردید برنامه‌ریزان و مربیان می‌توانند با توجه به آنها دانش‌آموزان و دانشجویان را در تربیت اسلامی یاری رسانند زمینه‌های تحقق هدفهای تربیت اسلامی را فراهم سازند.

تأمل در اصول مزبور، تناسب بین آنان و هدف غایی تربیت اسلامی را آشکار می‌سازد. به عنوان نمونه اصل هماهنگی با فطرت به این دلیل منظور شده است که الهی شدن آدمی در اثر شکوفایی استعدادهای فطری در پرتو آموزه‌های دینی انجام می‌پذیرد. بدون هماهنگی محتوای تربیت با گرایش های فطری نمی‌توان به غایت تربیت اسلامی رسید.


منابع

 

قرآن کریم.

شهیدی، سیدجعفر. نهج‌البلاغه. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373.

علی اشرف جودت، تقی. نقش عادت در تربیت اسلامی. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1378.

کلینی،محمدبن یعقوب بن اسحق. اصول کافی. ترجمه محمدباقر کمرئی، تهران: نشر اسلامی، 1400 هـ . ق.

مطهری، مرتضی. آشنایی با قرآن. ج 7، 8 و 9، تهران: انتشارات صدرا، 1378.

مطهری، مرتضی. پانزده گفتار. تهران: انتشارات صدرا، 1380.

مطهری، مرتضی. تعلیم و تربیت در اسلام. تهران: انتشارات صدرا، 1374.

مطهری، مرتضی. جاذبه و دافعه علی (ع). تهران: انتشارات صدرا، 1364.

مطهری، مرتضی. حکمت‌ها و اندرزها. تهران: انتشارات صدرا، 1373.

مطهری، مرتضی. ده گفتار. تهران: انتشارات صدرا، 1369.

مطهری، مرتضی. سیری در نهج‌البلاغه. تهران: انتشارات صدرا، 1353.

مطهری، مرتضی. شش مقاله. تهران: انتشارات صدرا، 1380.

مطهری، مرتضی. فطرت. تهران: انتشارات صدرا، 1374.


  
  

اصول

 

اصول تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه شهید مطهری (ره)‏

چکیده

هر یک از نظام های تربیتی اهداف خاصی را مد نظر دارند و همة فعالیت های خود را برای تحقق آنها مصروف می‌دارند. در تربیت اسلامی، هدف اساسی و غایی تربیت، الهی شدن آدمی است. برای رسیدن به این هدف، استعدادهای عالی انسان که در خلقت او قرار داده شده است باید رشد کند و فعلیت یابد. علامه شهید مرتضی مطهری که در خصوص تربیت انسان نیز دیدگاه‌هایی دارد با الهام از مکتب تربیتی اسلام معتقد است: «تربیت، پرورش استعدادهای درونی و به فعلیت درآوردن آنها است.» با مطالعه آثار ایشان اصول و قواعدی می‌توان استنباط کرد که رعایت آنها رسیدن به اهداف تربیت اسلامی را ممکن می‌سازد. اصولی که در این مقاله مورد بحث قرار می‌گیرد عبارت است از: هماهنگی با فطرت، اعتدال، جامعیت، تأمین نیازهای واقعی، تأکید بر تربیت کودکی، توازن امور ثابت و متغیر، هدایت خواهی، حکمت جویی، بهره‌گیری از اراده، تلازم علم و عقل، انسانیت دوستی، جذب و دفع، پیوند تربیت با معنویت.
 
کلید واژه ها: هدف غایی، تربیت، فطرت، انسان الهی، نیاز واقعی، معنویت، حکمت جویی، هدایت خواهی، اعتدال


مقدمه
تعلیم‌ و تربیت در زندگی بشر مهمترین و اساسی‌ترین جنبه زندگی است به‌ گونه‌ای که هر گونه، اعوجاج و انحراف در آن باعث انحراف در همه امور زندگی می‌شود. توانایی های انسان در زندگی بروز و ظهور پیدا می‌کند و انسانیت انسان تحقق می‌یابد.

در اسلام به این موضوع مهم توجه بسیار شده و قواعد مناسبی برای رشد انسان تعیین گردیده است. بدیهی است «یک مکتب که درای هدف های مشخص است و مقررات همه جانبه‌ای دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی‌دارد، نمی‌تواند یک ‌سیستم خاص ‌آموزشی نداشته باشد. (مطهری، 1374: 16).

از جمله موضوعات اساسی که لازم است طرح شود این است که تربیت چیست؛ آیا تربیت مخصوص انسان است یا موجودات دیگر و یا اشیای دیگر نیز تربیت پذیرند؟ در ماهیت تربیت می‌توان گفت: «تربیت با صنعت فرق دارد. با توجه به همین تفاوت، انسان می‌تواند جهت تربیت را بشناسد. صنعت، «ساختن» است به معنی اینکه شیء، یا اشیا را تحت نوعی پیراستن و آراستن قرار می‌دهند؛ میان اشیا و قوای‌ آنها ارتباط برقرار می‌کنند. قطع و وصل هایی در جهت مطلوب انسان صورت می‌گیرد و آن گاه این شیء می‌شود مصنوعی از مصنوع های انسان. فرض کنید که از گل یک حلقه انگشتر یا یک زیور دیگری می‌سازیم، آن را شکل می‌دهیم یا به قول معروف پرداخت می‌کنیم؛ وضع مخصوصی به آن می‌دهیم و می‌شود یک مصنوع برای ما ولی تربیت، پرورش دادن است؛ یعنی استعدادهای درونی را که بالقوه در یک شیء موجود است به فعلیت در‌آوردن و پروردن و لهذا تربیت فقط در مورد جاندارها یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است (مطهری،1374: 57-56).

هدف غایی تربیت اسلامی، پرورش انسان مقرب الهی است که شاکله دینی در وجود او به طور کامل شکل بگیرد و رفتارهای دینی ریشه‌دار از او سربزند. فلسفه خلقت بشر را نیز در همین نکته می‌توان یافت که خداوند انسان را برای این آفرید که او به وسیله تربیت صحیح، کمال یابد و به سر منزل مقصود برسد. با علم به این هدف غایی، تربیت اسلامی اهمیت و جایگاه خاصی پیدا می‌کند. تربیت اسلامی به ایجاد وضعیت مناسبی اطلاق می‌شود که زمینه را برای بروز و ظهور استعدادهای فطری آدمی فراهم می‌کند و او را بالنده‌تر و کمال‌یافته‌تر می‌سازد. هر زمان فرصت و امکان برای فعلیت یافتن استعدادها فراهم می‌شود، آن زمان قداست و ارزش پیدا می‌کند. به همین دلیل می‌توان در تفکر اسلامی سخن از امور مقدس و نامقدس گفت. امور مقدس اموری است که منسوب به خداوند متعال و موجب رشد انسان می‌شود. امور نامقدس اموری است که خداوند آنها را نامطلوب و مضر به حال آدمی معرفی کرده و آدمیان را از اجرای آنها بازداشته است. با این رویکرد، هرقدر انسان رشد واقعی پیدا کند و به خداوند نزدیک شود، حریم پیدا می‌کند. برای ورود به این حریم باید آدابی را مراعات کرد و قواعدی را به جان خرید. تربیت اسلامی نیز به دلیل ارتباطش با فطرت الهی انسان، ارزش و اهمیت والایی پیدا می‌کند و به علم مقدسی تبدیل می‌شود. هرچند تربیت در مفهوم کلی مقوله‌ای با ارزش است تربیت اسلامی به دلیل انتساب به اسلام قداست پیدا می‌کند. براین اساس ورود به عرصة تربیت اسلامی به اصول و قواعد ویژه نیاز دارد.

متفکر شهید، علامه مطهری به عنوان اندیشمندی اسلامی در خصوص اصول تعلیم و تربیت اسلامی، مسائلی رامطرح کرده است که بررسی و ارائه آنها می‌تواند فضای فکری مشخصی را در تربیت اسلامی به وجود آورد و به کاوشگران عرصة تعلیم و تربیت یاری رساند.

1- اصل هماهنگی با فطرت

در وجود انسان از سوی خداوند متعال ویژگی هایی قرار داده شده است که او را از سایر موجودات متمایز می‌کند؛ خردورزی، حقیقت‌جویی، زیباگرایی، عدالت‌طلبی، خداگرایی و سایر ویژگی های ذاتی از جمله این استعدادهای فطری را تشکیل می‌دهند. مجموعه وضعیت زندگی آدمی باید به گونه‌ای سامان یابد که این ویژگی ها، که به مثابه بذرهایی است که در زمین خلقت انسان وجود دارد، رشد کند. تعلیم و تربیت در بین مجموعه اموری که زندگی آدمی را شکل می‌دهد، مهمترین و اثرگذارترین عامل است و باید با استعدادهای عالی فطری هماهنگ باشد. لزوم این هماهنگی به طور کامل مورد تأیید عقل است.

از نظر عقلی اگر وضع حاکم بر فطرت با فطرت همسو نباشد، استعدادهای عالی آدمی رشد نمی‌کند. محیط غیرعقلانی نمی‌تواند عقل را رشد دهد و محیط غیرمعنوی نمی‌تواند معنویت را در انسان پرورش دهد. «اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد قطعاً تربیت باید با درنظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد. چون تربیت یعنی رشد و پرورش دادن و این براساس قبول کردن یک سلسله استعدادها و به تعبیر امروزیها یک سلسله ویژگی های انسان است.
انسان را دو جور می‌توان ساخت: یکی ساختن، آن چنانکه اشیا را می‌سازند؛ یعنی سازنده فقط منظور خود را درنظر می‌گیرد و فرد را به شکلی درمی‌آورد که آن ‌منظور را تأمین‌ کند؛ حال‌ با ناقص کردن یا کامل نمودن آن. دیگر، تربیت یعنی پرورش دادن استعدادهای واقعی انسان. او اگر استعداد عقلانی و فکری دارد و چون و چرا در مسائل دارد، این را باید پرورش داد نه اینکه اینها را کشت. (مطهری، 1374: 8).

2- اصل اعتدال

دومین اصلی که در تعلیم و تربیت اسلامی باید رعایت شود، اعتدال است. اعتدال در مقابل افراط و تفریط است. افراط یعنی زیاده‌روی کردن در چیزی و تفریط یعنی کم دیدن و کم آوردن چیزی. هرکدام از این دو موجب اختلال در بقا، استمرار و سلامت امور می‌شود. در تعلیم و تربیت نیز که با روح و روان انسان ها سروکار دارد، پرهیز از افراط و تفریط از لوازم تعلیم و تربیت کارآمد و تأثیرگذار است. افراط، تورم به وجود می‌آورد و تفریط، خلأ وکاستی.
«چون هر قوه و استعدادی برای هدف و غایتی ساخته شده و مجموع آن هم غایتی کلی دارد، ما اگر بخواهیم بفهمیم که یک قوه در حد وسط است یا در افراط و یا در تفریط باید این جهت را کشف کنیم که این قوه اصلاً برای چه آفریده شده است. آنچه برای آن آفریده شده حد وسط است که بیشتر از آنچه برای آن آفریده شده به کار افتد، افراط است، کمتر از آن تفریط است. قوه خشم در حدی که انسان از خود دفاع کند حد وسط آن است. کمتر از آن باشد که انسان به صورت آدم ضعیف توسری‌خوری درآید، حد نقص و تفریط آن است و بیشتر از آن باشد که انسان به صورت فرد مهاجمی درآید که می‌خواهد توی سر دیگران بزند، حد افراط آن است» (مطهری، 1374: 126-125).

در جامعه به انسانهای معتدل نیاز داریم. انسانهایی که نه اهل افراط باشند و نه تفریط. برای شکل‌دهی به چنین جامعه‌ای به تربیت معتدل نیازمند هستیم. بر این اساس «قرآن همه جانبه حرف می‌زند. یک وقتی بود که جامعه ما دچار یک بیماری بود و آن اینکه اسلام را فقط در عبادت می‌دانستند آن هم چه عبادت هایی! ملاک مسلمانی، زیاد مسجد رفتن و زیاد دعا خواندن بود. این به صورت یک بیماری در آمده بود. ولی کم‌کم علامت یک بیماری دیگری در میان ما پیدا می‌شود. عده‌ای که توجه به جنبه‌های اجتماعی اسلام پیدا کرده‌اند، کم‌کم می‌خواهند جنبه‌های معنوی اسلام را ندیده بگیرند. این هم بیماری است. اگر جامعه ما به این دنده بیفتد و آن جنبه را فراموش کند، باز یک جامعه منحرفی است در همان حد که جامعه گذشته ما منحرف بوده. جامعه‌ای که پیغمبر درست کرد جامعه معتدل بود» (مطهری، 1374: 344).
3- اصل جامعیت

منظور از جامعیت، همه جانبه‌نگری تعلیم و تربیت اسلامی به ماهیت انسان است. هیچ یک از جنبه‌های شخصیت انسان از نظر اسلام دور نمی‌ماند و هرکدام باید به رشد مقرر خود برسد. اینکه در قرآن، انسان «رشید» معرفی می‌شود مراد همین انسان است. رشید یعنی کسی که همه ابعاد وجودی او رشد کرده است. اگریک جنبه رشد کند و سایر جنبه‌ها راکد و معطل بماند و یا اینکه در جهت غیراصولی خود رشد یابد، پرورش واقعی و اصیل به وقوع نخواهد پیوست. خطری که انسان یک بعدی دارد، انسان تربیت نشده ندارد. انسانی که یک بعد وجودی او رشد کند و بقیه رشد نکند با استفاده از بعد رشد یافته برای رسیدن به برخی اهداف مادی و غریزی از توانایی های خود به عنوان ابزار استفاده می‌کند.

«جامعیت در قرآن با اعتدال در تربیت، رابطه بسیار نزدیک دارد با تربیت جامع است که می‌توان انسان معتدل به وجود آورد. در غیراین صورت هم انسان لطمه می‌بیند وهم تربیت او. یکجانبه بودن یک قانون و یا یک مکتب، دلیل منسوخ شدن خود را به همراه دارد. عوامل موثر و حاکم که در زندگی انسانها فراوان است.

چشمپوشی از هر یک از آنها خود به خود عدم تعادل ایجاد می‌کند. مهمترین رکن جاوید ماندن، توجه به همه جوانب مادی و روحی و فردی و اجتماعی است. جامعیت و همه‌ جانبه بودن تعلیمات اسلامی مورد قبول اسلام شناسان است» (مطهری، 1380: 59).

4- اصل تأمین نیازهای واقعی

نیازهای انسان را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. بعضی از آنها قابل احساس است؛ یعنی می‌توان آنها را درک کرد. در مقابل آن برخی از نیازها را نمی‌توان احساس نمود مگر اینکه یک کارشناس آنها را به آدمی یادآور شود. سلامت انسان با درک هر دو دسته نیاز و تأمین معقول و منطقی آنها ارتباط پیدا می‌کند؛ به عنوان مثال وقتی تشنه هستیم، می‌فهمیم که به آب نیاز داریم. ولی اگر بدن ما به نوع خاصی از ویتأمین نیاز داشته باشد متوجه نمی‌شویم بلکه پزشک باید به ما یادآوری کند. در مسائل روحی، عاطفی و اعتقادی هم این ویژگی وجود دارد. نیازهای مادی را آسانتر از نیازهای غیرمادی می‌توان تشخیص داد.

در تعلیم و تربیت وظیفه داریم نیازهای اصیل ولی غیرقابل احساس متربی را به او بفهمانیم و در جهت تأمین و برطرف کردن آن نیازها تلاش کنیم. اگر تربیت صرفاً بر محور نیازهای محسوس و مادی قرار گیرد، آدمی از مرحله حیوانی خود فاصله زیادی نخواهد گرفت. شرط رسیدن به انسانیت تأمین نیازهای ریشه‌دار غیرمادی است.

شهید مطهری در توضیح قانون نیاز می‌فرماید:

«در قانون احتیاج سه چیز است: اول باید نیاز به چیزی باشد. دوم اینکه چیز دیگری این نیاز را برطرف نکند. سوم اینکه احساس این نیاز پیدا بشود... دنیای امروز همان‌گونه به پیغمبر اکرم (ص) محتاج است که در هزار و چهارصد سال پیش بود، من تاکنون در دو کتاب این جمله‌های معروف برنارد شاو را خوانده‌ام چه عالی می‌گوید: کسی مثل من حق دارد برای کشور و جامعه خودش پیش‌بینی کند، من پیش‌بینی می‌کنم که اروپای فردا به دین محمد (ص) گرایش پیدا خواهد کرد. بعد موضوع کلیسا را عنوان می‌کند. می‌گوید: کلیسا در گذشته خیانت کرد، چهرة این مرد بزرگ را مشوش کرد. مردم اروپا ندانستند. بعد می‌گوید: تنها اگر مردی مانند او صاحب عالم بشود و بر عالم حکومت کند قادر بر حل مشکلات عالم است. غیر او کسی قادر به حل مشکلات عالم نیست» (مطهری، 1380: 29-28).

از این نگرش می‌توان به راحتی اصل نیاز آفرینی را برای تعلیم و تربیت استنتاج کرد. اگر به بشر باید فهماند که به دین اسلام نیاز دارد به طریق اولی به کودکان و نوجوانان باید فهماند که بدون دین نمی‌توانند زندگی کنند و نوع زندگی بر مبنای اعتقادات دینی را باید یاد بگیرند. یقیناً اگر فرزندان این مرز و بوم با معیارهای دینی تربیت شوند و این نکته مهم را به خوبی دریابند که حذف دین از زندگی به معنای گرفتن روح از بدن است، تلاش خواهند کرد رفتار خود را با رضای خدا و صلاح مردم تنظیم کنند.

5- اصل تأکید به تربیت دورة کودکی

فطرت الهی انسان در تربیت اسلامی ارزشمندترین چیز در عالم هستی است به گونه‌ای که نباید چیزی را بر آن ترجیح داد. اگر گفتار یا کرداری خلاف قوانین فطرت باشد، باید صریحاً نسبت به اصلاح آن اقدام شود. زمانی که فطرت دست خورده و الهی است یعنی دوران کودکی باید نسبت به تربیت و شکل دهی آن اقدام، و زمینه را برای مراحل بعدی رشد فراهم کرد. فطرت به درختی شباهت دارد که باید از همان ابتدای رویش از آن مراقبت شود و در هر مرحله‌ای آبیاری لازم به عمل آید تا بتدریج به درختی تنومند و با طراوت تبدیل شود. رفتارهای انسانی و الهی رامی‌توان میوه‌های این درخت محسوب کرد. با توجه به این فرایند بسیار مهم، دانشمندان تعلیم و تربیت به تثبیت و تحکیم صفات نیک اخلاقی از دوران کودکی تأکید فراوان داشته‌اند.

شهید مطهری ضمن اشاره به نظر علمای تربیت قدیم در خصوص تحکیم فضایل اخلاقی در آدمی می‌فرماید: «علمای قدیم در تعریف عدالت می‌گفتند: عدالت ملکه تقوا و پرهیزکاری است؛ یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان ملکه شده باشد و حتی می‌گفتند انسان آن وقت دارای اخلاق فاضله است که در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود؛ مثلاً آن قدر راستگو باشد که حتی در عالم خواب هم دروغ نگوید. براین اساس است که اهتمام زیادی می‌شود که تربیت در سنین کودکی صورت گیرد. اصلاً گفته می‌شود تربیت فن تشکیل عادت است. روحیه انسان در ابتدا حکم ماده شل و قابل انعقادی مثل گچ را دارد که ابتدا که آن را در آب می‌ریزند، شل است و بعد سفت می‌شود. وقتی این ماده شل است آن را در هر قالبی بریزیم به همان شکل در‌می‌آید می‌توان آن را به صورت انسان درآورد یا به صورت خوک و یا خروس. در هر قالبی که بریزیم همین که سرد شد همان شکل را می‌گیرد و سفت می‌شود. می‌گویند روح انسان در زمان کودکی، حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است. هرچه انسان بزرگتر شود قابلیت انعطاف آن کمتر می‌شود. اینکه گفته‌اند: العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر. البته دانشمندان امروز هم به تربیت دوران کودکی بیشتر اهمیت می‌دهند. بچه‌ای که در کودکستان است از بچه دبستانی و بچه دبستانی از نوجوان دبیرستان و نوجوان دبیرستان از جوان دانشگاه، جنبه پذیرشش بیشتر است. انسان در سن پنجاه سالگی شخصیتش منعقد می‌شود. البته مبالغه نباید کرد. انسان یک موجود قابل تغییر و قابل توبه و بازگشت است و ممکن است در سن صدسالگی هم خود را تغییر دهد ولی شک نیست که حالات روحی کم‌کم ملکه می‌شود و برگرداندن آنها دشوار می‌گردد (مطهری، 1374: ص 78-77).

از دیدگاه شهید مطهری می‌توان به آسانی این نکات را استنباط کرد:

الف- تربیت دوران کودکی پایه و اساس است.

ب- در دوره‌های نوجوانی و جوانی نسبت به دوره کودکی امکان تربیت کاهش پیدا می‌کند.

ج- اگر یک صفت در وجود انسان ملکه شد زدودن آن بسیار مشکل خواهد بود.

6- اصل توازن امور ثابت و امور متغیر.

انسان ها از اینکه در انسانیت واحد و مشترک هستند، برخی نیازهای ثابت و مشترک دارند و چون وضع حاکم بر زندگیشان فرق می‌کند، دائماً در حال تغییر هستند. از طرفی هرکدام از نیازهای ثابت و متغیر در زندگی انسان جایگاه خاص خود را دارد و باید مورد توجه قرار گیرد. در تعلیم و تربیت نیز باید در همه عناصر اصلی تربیت بین امور ثابت و متغیر توازن وجود داشته باشد؛ به عنوان مثال دانستن «حقیقت امور» یک نیاز ثابت است. همه انسان ها در طول تاریخ دنبال حقیقت بوده‌اند ولی اینکه حقیقت امور کدام است و چگونه باید حقایق را شناخت از جنبه‌های متغیر زندگی گرفته می‌شود؛ مثلاً وقتی می‌بینیم در رسانه‌های جمعی و فناوری اطلاعات تغییرات اساسی به وجود آمده است، نمی‌توان گفت من برای کشف حقایق امور عالم قصد بهره‌گیری از این وسایل و ابزار را ندارم. اگر این گونه بیندیشیم یقیناً در خیلی از امور عقب می‌مانیم در حالی که استفاده از آنها هیچ‌گونه مباینت با امور ثابت ندارد. به تعبیر شهید مطهری یکی از رموز خاتمیت وجاودانی بودن دین اسلام این است که «برای احتیاجات ثابت و دائم بشر، قوانین ثابت و لایتغیری در نظر گرفته و برای اوضاع و احوال متغیر وضع متغیری را پیش‌بینی کرده است.


پاره‌ای از نیازهای بشر، چه در زمینه‌های فردی و چه در زمینه‌های اجتماعی، وضع ثابتی دارد که در همه زمان ها یکسان است. نظامی که انسان باید به غرایز خود بدهد، اخلاق نامیده می‌شود و نظامی که باید به اجتماع بدهد، عدالت خوانده می‌شود و رابطه‌ای که باید با خالق خود داشته باشد و ایمان خود را تجدید و تکمیل کند، عبادت نامیده می‌شود. برخی دیگر از نیازهای بشر متغیر است و از لحاظ قانون وضع متغیری پیدا می‌کند. اسلام برای این احتیاجات متغیر، وضع متغیری در نظر گرفته است. از این راه که اوضاع متغیر را با اصول ثابت و لایتغیر مربوط کرده است و آن اصول ثابت در هر وضع جدید و متغیری، قانون خاص و متناسبی تولید می‌کند؛ مثلاً ریشه و اصل قانون «سبق ورمایه» که یکی از ابواب فقه است، اصل «واعدوالهم ماستطعتم من قوه» است (که یکی از اصول اجتماعی است). تبر و شمشیر و نیزه و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد و جزء اهداف اسلامی نیست. آنچه اصالت دارد این است که مسلمانان باید در هرعصر و زمانی تا آخرین حد امکان از لحاظ قوای نظامی و دفاعی در برابر دشمن قوی باشند» (مطهری، 1380: 66-59).

برای فهم درست نیازهای ثابت و متغیر باید نیازسنجی کرد. نگاه فلسفی و اعتقادی به انسان نیازهای ثابت او را مشخص می‌کند و نگاه علمی و تحقیقی به انسان، نیازهای متغیر او را نشان می‌دهد. هر قدر برنامه‌ریزان و مربیان نیازها را بفهمند برنامه‌های تربیتی را با حرکت رشد و کمال کودکان و نوجوانان هماهنگ تر می‌سازند. آنچه تحت عنوان استعدادهای عالی در انسان مطرح است زمینه‌های شناخت نیازهای ثابت آدمی به شمار می‌رود و آنچه موقعیت زمان نامیده می‌شود نیازهای متغیر را جهت می‌دهد.


  
  

نگاهی

 

نگاهی به تعلیم و تربیت اسلامی با مروری بر آثار شهید مطهری (ره)

شهید مطهری متفکر برجسته ای است که مطالعه آثار وی و غور در تفکراتش نه تنها دید افراد را نسبت به مسائل مختلف وسیع تر و کامل تر می نماید بلکه به افراد شیوه اندیشیدن، عدم تقلید کورکورانه و تحلیل منطقی را نیز یاد می دهد، چرا که به راستی شیوه استاد در نگارش و بیان مطالب، بسیار منطقی و دقیق است. در این مجال، نگاهی هر چند گذرا به تفکرات این شهید بزرگوار در باره تعلیم و تربیت خواهیم داشت.

شهید مطهری متفکر برجسته ای است که مطالعه آثار وی و غور در تفکراتش نه تنها دید افراد را نسبت به مسائل مختلف وسیع تر و کامل تر می نماید بلکه به افراد شیوه اندیشیدن، عدم تقلید کورکورانه و تحلیل منطقی را نیز یاد می دهد، چرا که به راستی شیوه استاد در نگارش و بیان مطالب، بسیار منطقی و دقیق است. در این مجال، نگاهی هر چند گذرا به تفکرات این شهید بزرگوار در باره تعلیم و تربیت خواهیم داشت.

از آنجا که شهید مطهری اسلام را دینی جامع و همه جانبه می داند که قرار است برای همه انسانها راهنما باشد، تعلیم و تربیت را نیز به عنوان بخشی از مکتب اسلام قابل بررسی گسترده می داند و برای آن اهمیت بسیاری قائل است. وی معتقد است در اسلام قطعاً برنامه آموزشی مشخصی وجود دارد. " تعلیم و تربیت، بحث ساختن افراد انسان ها است. یک مکتب که دارای هدف های مشخص است و مقررات همه جانبه‏ای دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی دارد، نمی‏تواند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد" (مطهری، 1373تعلیم و تربیت در اسلام، ص 16)

شهید مطهری علم آموزی را برای همه اعم از زن و مرد لازم می داند و معتقد است در اسلام هم به زنان و هم به مردان توصیه شده که علم بیاموزند و تفاوتی در توصیه به علم آموزی بین زنان و مردان وجود ندارد. "طلب العلم فریضة علی کل مسلم، از مسلمات احادیث نبوی‏ است، و مسلم در اینجا خصوصیت ندارد و مقابل مسلمه نیست. اصلا صیغه مذکر در زبان عربی برای خصوص مرد وضع نشده. صیغه مذکر وقتی که در مقابل مؤنث قرار بگیرد اختصاص به مرد دارد، ولی وقتی که‏ مقابل مؤنث قرار نگیرد معمولا برای اعم است" (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص28).

از دیدگاه شهید مطهری علم آموزی یکی از ابعاد معنوی انسان است و فقط بعد مادی آن مطرح نیست. " انسان، دانش و آگاهی را تنها از آن جهت که او را بر طبیعت مسلط می‏کند و به سود زندگی مادی اوست، نمی‏خواهد. در انسان غریزة حقیقت جویی و تحقیق وجود دارد، نفس دانایی و آگاهی برای انسان، مطلوب و لذت بخش است. علم گذشته از اینکه وسیله‏ای است برای بهتر زیستن و برای خوب از عهدة مسئولیت برآمدن، فی حد نفسه نیز مطلوب بشر است. انسان اگر بداند رازی در ورای کهکشان ها وجود دارد و دانستن و ندانستن آن تأثیری در زندگی او ندارد، باز هم ترجیح می‏دهد که‏ آن را بداند. انسان طبعاً از جهل فرار می‏کند و به سوی علم می‏شتابد. بنابراین، علم و آگاهی یکی از ابعاد معنوی وجود انسان است." (مطهری، انسان در قرآن، 1373، ص18)

علم گاهی فراتر از کسب لذت معنوی است و بر انسان واجب می گردد، چرا که واجب است مسلمان علم به قضایایی داشته باشد تا بتواند وظیفه اش را به خوبی انجام دهد. "بعضی علم ها واجب عینی است، یعنی‏ خود آن علم به عنوان یک اعتقاد بر هر مسلمانی لازم و واجب است، مثل‏ معرفة الله، علم بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الاخر، آن مقدار که مقدمه ایمان یا از شرایط ایمان است... علم یا خودش هدف است و یا مقدمه است برای هدفی. هر جا که خودش‏ هدف است، واجب است، مثل همین اصول عقاید. هر جا هم که خودش هدف‏ نیست. اگر هدفی از هدف های اسلامی متوقف به آن باشد، از باب مقدمه‏ واجب، واجب می‏شود... وظیفه‏ای از وظایف اسلامی که نیازمند به علم باشد، همان علم برایش (مسلمان) واجب‏ می‏شود به عنوان یک واجب نفسی تهیوی، یعنی واجبی که ما را آماده می‏کند برای واجب دیگر، واجبی که نوعی واجب مقدمی است" (مطهری، تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام، 1373، ص31).

همچنین دریای علم از دیدگاه شهید مطهری بدون ساحل است. و تعلیم و تربیت و آموختن، حد معین ندارد." (آموختن علم) در هر زمانی به هر حدی که امکان دارد، به همان حد واجب است" (مطهری، تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام، 1373، ص32-30). شهید مطهری در مطالبی دیگر چنین بیان می دارند: "فریضه علم از هر جهت تابع میزان احتیاج جامعه است. یک روز بود که‏ کشاورزی و صنایع مورد احتیاج و تجارت و سیاست، هیچکدام علم و تحصیل‏ لازم نداشت. مردم با شاگردی کردن مختصر پیش آهنگر یا نجار یا تاجر، و کار کردن زیر دست یک سیاستمدار یا صنعتگر یا تاجر، سیاستمدار و صنعتگرو تاجر می‏شدند. اما امروز وضع دنیا عوض شده و احتیاجات جامعه عوض شده‏، هیچ یک از آن کارها به طرز مناسب با دنیای امروز و به شکلی که بتواند با قافله زندگی هماهنگ بشود بدون علم وتحصیل میسر نیست. حتی کشاورزی هم باید روی اصول علمی و فنی باشد. یک‏ بازرگان تا درس اقتصاد نخوانده باشد نمی‏تواند بازرگان حسابی باشد. یک ‏سیاستمدار تا درس سیاست نخوانده باشد نمی‏تواند در دنیای امروز سیاستمدار خوبی باشد. کسب و کارهائی امروز پیدا شده که بدون سواد و درس و تخصص ممکن نیست. نوع آن کارهائی که در گذشته با تمرین مختصر یا
شاگردی مختصر زیر دست یک نفر می‏شد یاد گرفت، حالا اینقدر فرق کرده که‏ جز در دبیرستان های حرفه‏ای یا دانشکده‏های فنی و غیره نمی‏توان آنها را یادگرفت. اکثر کارها تکنسین و متخصص فنی لازم دارد." (مطهری، ده گفتار، 1368، ص168 و169).

تفکرات شهید مطهری (ره) بیانگر پیشرو بودن وی در بسیاری از مسایل از جمله تعلیم و تربیت است. ازنظر وی معلم وظیفه اش بسیار فراتر از این است که صرفا به ارائه یک سری اطلاعات به شاگردان مشغول گردد بلکه معلم وظیفه دارد شاگردان را عاقل تربیت کند و نه صرفا عالم.

"ما دو مسأله داریم، یکی مسأله پرورش عقل، و دیگر مسأله علم. مسأله علم همان آموزش دادن است... هدف معلم باید بالاتر باشد و آن اینست که نیروی فکری متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتکار او را زنده کند... به هر حال خیال نمی‏کنم این مسأله جای تردید باشد که در آموزش و پرورش، هدف باید رشد فکری دادن به متعلم و به جامعه باشد. تعلیم دهنده و مربی هر که هست: معلم است، استاد است، خطیب است، واعظ است. باید کوشش کند که [به شخص] رشد فکری یعنی قوه تجزیه و تحلیل بدهد، نه اینکه تمام همش این باشد که هی بیاموزید، هی فراگیرید، هی حفظ کنید. در این صورت چیزی نخواهد شد" (مطهری، تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام، 1373، ص18-24) "حضرت موسی بن جعفر (ع) خطاب به هشام اینطور می‏فرماید: "یا هشام ان الله تبارک و تعالی بشر اهل العقل و الفهم فی کتابه فقال" خدا اهل عقل و فهم را بشارت داده و فرموده: " فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. از این حدیث کاملاً پیداست که یکی از بارزترین صفات عقل برای‏ انسان همین تمییز و جدا کردن است، جدا کردن سخن راست از سخن دروغ، سخن ضعیف از سخن قوی، سخن منطقی از سخن غیر منطقی، و خلاصه غربال کردن. ‏عقل آنوقت برای انسان عقل است که به شکل غربال در بیاید، یعنی هر چه ‏را که وارد می‏شود سبک سنگین کند، غربال کند، آنهایی را که به درد نمی‏خورد دور بریزد و به درد خورها را نگاه دارد." (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص38)

تقویت قوه تجزیه و تحلیل موجب می شود که افراد به علم روی آورند و نه تقلید. "در اسلام گرایش عن علم است نه عن تقلید" (مطهری، تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام، 1373، ص 31) قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آباء وگذشتگان هستند و تعقل و فکر نمی‏کنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بکنند. هدف قرآن از این مذمت چیست؟ هدف قرآن تربیت است. یعنی در واقع می‏خواهد افراد را بیدار کند که مقیاس و معیار باید تشخیص و عقل و فکر باشد نه صرف اینکه پدران ما چنین کردند ما هم چنین می‏کنیم." (همان، ص46)

پرورش عقل آنچنانکه گفته شد از اهمیت بالایی برخوردار است لذا نکاتی باید مورد توجه قرار بگیرد:

1 - لزوم توأم بودن عقل و علم: "عقل و علم باید با یکدیگر توأم باشد، و این نکته بسیار خوبی است. اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه‏ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است، قهراً نمی‏تواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول بستگی دارد به اینکه ماده خام‏ برسد. اگر کارخانه ماده خام زیاد داشته باشد ولی کار نکند باز فلج است‏ و محصولی نخواهد داشت." (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص45)
2 - آخربینی: یکی دیگر از خواص عقل که تربیت عقل افراد باید بر این اساس باشد مسأله آینده را به حساب آوردن است که روی این مطلب نیز در تربیت های اسلامی زیاد تکیه می‏شود که خودتان را در زمان حال حبس نکنید، به آینده‏ توجه داشته باشید و عواقب و لوازم و نتایج نهائی کار را در نظر بگیرید (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص44)
به علاوه، در کتاب تعلیم و تربیت اسلامی از چند عامل به عنوان عوامل تربیت یاد شده است:
1- اراده: هیچ مکتبی در دنیا پیدا نمی‏شود که به این اصل اعتقاد نداشته باشد که اراده در انسان باید تقویت شود. مثلاً اگر انسان می‏خواهد بچه را تربیت بکند باید کاری بکند که اراده در وجودش تقویت شود. (مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام، 1373، ص324)

2- نقش عبادت در تربیت: نتیجه‏ای که می‏گیریم اینست که در باب عبادت و نیایش اگر انسان علاقمند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامی هست و یا می‏خواهد افرادی را تربیت بکند، واقعا باید به مسئله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد. و اصلا مسئله عبادت قطع نظر از اینکه پرورش یک‏ حس اصیل است، تأثیر زیادی در سایر نواحی انسان دارد. اینست که ‏بزرگان همیشه توصیه می‏کنند: " هر مقدار کار زیاد داری، در شبانه روز یک ساعت را برای خودت بگذار. (مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام، 1373، ص341)

3- تفکر: یکی از عوامل اصلاح و تربیت نفس در تعلیمات اسلامی، عادت کردن به تفکر است. تفکر باید برای انسان عادت بشود. عادت کردن به تفکر، یعنی درباره هر کاری که انسان می‏خواهد تصمیم بگیرد، عادت داشته باشد که قبلا کاملا روی آن کار فکر بکند، و این از نظر اخلاقی همان‏ نظیر محاسبة النفس است. و غیر از این که در هر کاری انسان‏ باید قبلاً فکر کند، توصیه شده است که در هر شبانه روز ولو چند دقیقه هم شده است، انسان باید به خودش مجال بدهد که درباره خودش فکر بکند و درباره کارهایی که باید در مورد آنها تصمیم بگیرد، بیندیشد." (مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام، 1373، ص386)

4- محبت: محبت و علاقه به هر فردی موجب می شود انسان او را الگو قرار دهد چه خوب است انسان به اولیای خدا محبت پیدا کند.


5- ازدواج: "نقش تربیتی ازدواج این است که ازدواج اولین قدمی است که انسان از خود پرستی و خود دوستی به سوی غیر دوستی برمی‏دارد. تا قبل از ازدواج، فقط یک من وجود داشت و همه چیز برای من بود. اولین مرحله‏ای که این حصار شکسته می‏شود، یعنی یک‏ موجود دیگری هم در کنار این من قرار می‏گیرد و برای او معنی پیدامی‏کند، کار می‏کند، زحمت می‏کشد، خدمت می‏کند نه برای من بلکه برای او، در ازدواج است" (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص397)

6- جهاد: جهاد عامل مهمی در تربیت انسان است. "جهاد هم مانند ازدواج خودش یک عاملی است که جانشین نمی‏پذیرد. یعنی امکان ندارد که یک مؤمن مسلمان جهاد رفته و یک مؤمن مسلمان جهاد ندیده، از نظرروحیه یک جور باشند. انسان در شرایطی قرار بگیرد (ما که قرار نگرفته‏ایم و نمی‏دانیم اگر در آن شرایط قرار بگیریم چه از آب در می‏آید که با کسی روبروست و او به روی وی اسلحه کشیده، در لحظه‏ای باید تصمیم‏ بگیرد، شور ایمانیش چنان ثابت و پابرجا باشد که در آن لحظه مرگ، خودش را به خاطر دین و ایمانش در کام اژدهای مرگ بیندازد. کاری که از این عامل ساخته است، از عامل های دیگر ساخته نیست." (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص399)

7- کار: کار عامل مهمی در تربیت انسان است چون آثار مثبتی دارد از جمله اینکه باعث دوری از گناه و همچنین تمرکز قوه خیال می گردد. انسان یک نیرویی دارد و آن این است که دائما ذهنش و خیالش کار می‏کند. وقتی که انسان درباره مسائل کلی به طور منظم فکر می‏کند که از یک مقدمه‏ای نتیجه‏ای می‏گیرد، این را می‏گوییم تفکر و تعقل، ولی وقتی که ذهن‏ انسان بدون اینکه نظمی داشته باشد و بخواهد نتیجه‏گیری کند و رابطه منطقی بین قضایا را کشف نماید، همینطور که تداعی می‏کند، از اینجا به آنجابرود، این یک حالت عارضی است که اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد، یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد می‏کند، یعنی انسان نیاز به تمرکز قوه خیال دارد. اگر قوه خیال آزاد باشد منشأ فساد اخلاق انسان می‏شود. امیر المؤمنین (ع) می‏فرمایند: اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول‏ می‏کند." (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص 414)

با مروری بر دیدگاه شهید مطهری درباره تعلیم و تربیت توجه به نکات ذیل توصیه می گردد:
1- نظام آموزشی باید تلاش داشته باشد در تربیت افراد به درستی و حق بودن، اهمیت دهد و نه به نظرات دیگران. به بیان دیگر بین سخن حق و سخنی که دارای طرفداران فراوانی است سخن حق ملاک است. وقتی تک تک افراد در نظام آموزشی این مسئله را می آموزند جامعه نیز به سمت صلاح پیش می رود.

قضاوت های‏ مردم درباره انسان نباید برای او ملاک باشد. اینها یک بیماری های عمومی است که اغلب افراد کم و بیش گرفتارش هستند. (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص49) به همین دلیل است که حضرت امیر (ع) می فرمایند: در راه راست از کمی روندگان نهراسید.
2- از جمله وظایف نظام آموزشی تقویت روح علمی در افراد است "فرق است میان‏ عالم بودن و روح علمی داشتن. ای بسا افرادی که روح علمی دارند ولی عالم نیستند و ای بسا کسانی که عالمند و روح علمی ندارند. روح علمی یعنی برخورد بدون تعصب و پیش داوری با مسائل. ‏(مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام، 1373، ص52).

3- تکیه گاه تعلیم و تربیت اسلامی عمل است. اسلام بشر را متوجه این نکته‏ می‏کند که هر چه هست عمل است سرنوشت انسان را عمل او تشکیل می‏دهد این یک طرز تفکر واقع بینانه و منطقی و منطبق با ناموس خلقت است قرآن ‏کریم راجع به عمل چقدر صحبت کرده باشد خوبست؟ و چقدر تعبیرات رسا و زیبایی در این زمینه دارد مثلاً "و ان لیس للا نسان الا ما سعی" برای بشر جز آنچه که کوشش کرده است نیست یعنی سعادت بشر در گرو عمل‏ اوست "فمن یعمل مثقال ذرش خیرا یره و من یعمل مثقال ذرش شرا یره" (مطهری، حق و باطل، 1362، ص95).

4- در تربیت اسلامی علم و ایمان باید توام باشند. علم به ما روشنائی و توانائی می‏بخشد و ایمان عشق و امید و گرمی، علم ابزار می‏سازد و ایمان مقصد، علم سرعت می‏دهد و ایمان جهت، علم توانستن‏ است و ایمان خوب خواستن، علم می‏نمایاند که چه هست و ایمان الهام می‏بخشد که چه باید کرد، علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون، علم جهان را جهان آدمی می‏کند و ایمان روان را روان آدمیت می‏سازد، علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش می‏دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می‏برد، علم طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز هم علم به انسان نیرو می‏دهد، هم‏ ایمان، اما علم نیروی منفصل می‏دهد و ایمان نیروی متصل علم زیبائی است و ایمان هم زیبائی است علم زیبائی عقل است و ایمان زیبائی روح، علم‏ زیبائی اندیشه است و ایمان زیبائی احساس هم علم به انسان امنیت می‏بخشد و هم ایمان علم امنیت برونی می‏دهد و ایمان امنیت درونی علم در مقابل هجوم بیماری ها، سیل ها، زلزله‏ها، طوفان ها، ایمنی می‏دهد، و ایمان در مقابل اضطراب ها، تنهائی ها، احساس بی پناهی‏ها، پوچ انگاری‏ها علم جهان را با انسان سازگار می‏کند و ایمان انسان را با خودش. (مطهری، انسان و ایمان، 1371، ص24).

5 - در تربیت افراد علاقه آنان باید مورد توجه قرار بگیرد. در نهج‏البلاغه در کلمات قصار در سه جا جمله‏ای به این معنا آمده که: "ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا ". دل یک میلی دارد و اقبالی و ادباری‏ "فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها " کوشش کنید دل ها را از ناحیه میل آنها پرورش بدهید، به زور وادارشان نکنید. ‏قلب اگر مورد اکراه و اجبار قرار بگیرد کور می‏شود، یعنی خودش واپس می‏زند در حکمت 188 می‏فرماید: "ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان فابتغوا لها طرائف الحکمة". یعنی همین ‏طور که تن انسان خسته می‏شود و احتیاج به استراحت دارد، دل انسان هم گاهی خسته می‏شود و احتیاج به استراحت دارد. (مقصود از دل روح است) در این صورت دیگر فکرهای سنگین را به او تحمیل ‏نکنید، حکمت های طرفه و طریف - یعنی اعجاب انگیز و خوشحال کننده - ازقبیل ذوقیات و ادبیات را به او عرضه بدارید تا سر نشاط و سرحال بیاید. (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص58).

6 - در مواقعی، از عامل ترس باید استفاده کرد. "در عین اینکه‏ ما عامل ترس را عاملی رشد دهنده و پرورش دهنده نمی‏دانیم ولی عامل لازمی می‏دانیم، اما مخصوصاً در مورد کودک این نکته باید موردتوجه باشد - و نکته خوبی است که امروز بیشتر توجه دارند - که کودک کاملاً باید آگاه باشد که تشویق یا تهدیدی که می‏شود برای چیست. اگر کودک نفهمد که برای چه تشویق می‏شود و بالخصوص اگر نفهمد برای چه تهدید می‏شود روحش به کلی مشوش می‏گردد، و امروز به این نکته پی برده‏اند که بسیاری از بیماری های روانی در اثر ترساندن ها یا کتک زدن ها و ارعاب های بی جا درکودکی پیدا می‏شود. (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص61). در اجتماع بزرگ البته مطلب روشن است که عامل خشونت لازم است در مواردی که آدم بزرگ می‏داند که فلان کار را نباید بکند ولی علیه مقررات وقوانین طغیان می‏کند. در چنین مواقعی برای جلوگیری از طغیان هیچ مانعی ندارد که عامل خشونت به کار برده شود. بنا بر این در عین اینکه عرض کردیم عامل ترس و ارعاب و خشونت عامل پرورش و شکوفا کردن نیست، ولی عامل لازمی است، شرط تربیت است گو اینکه عامل تربیت نیست." (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص62)

7 - اساس قرار دادن شکوفایی روح برمبنای دوره های مختلف عمر دارای اهمیت زیادی است0 "اساس تربیت در انسان باید برشکوفا کردن روح باشد. آیا دوره‏های مختلف عمر از این نظر فرق می‏کند یانه؟ مسلم فرق می‏کند. بعضی دوره‏ها تناسب و موقعیت بسیار بهتری برای شکوفا شدن استعدادها دارد. همین دوره بعد از هفت سالگی که در احادیث هم به آن عنایت شده که از آن به بعد به تربیت بچه توجه بشود - همین‏ دوره از هفت سالگی تا حدود سی سالگی - دوره بسیار مناسبی است برای شکوفا شدن روح از نظر انواع استعدادها: استعداد علمی، استعداد دینی، وحتی استعداد اخلاقی، و لهذا جزء بهترین دوران عمر هر کسی همان دوران محصل‏ بودن اوست، چون هم اوان روحش یک اوان بسیار مناسبی است و هم در این‏ اوان در یک محیطی قرار می‏گیرد که روز به روز بر معلومات، افکار، اندیشه، ذوقیات و عواطفش افزوده می‏شود (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص63) در اسلام تن پروری به مفهوم صحیح کلمه - یعنی پرورش‏ جسم و تقویت قوای جسم - نه تنها مذموم نیست بلکه ممدوح هم هست. (مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام، 1373، ص 64).

8- از بعضی عادات می توان به عنوان یک مسئله موثر در تربیت استفاده نمود. عادات بر دو قسم است: عادات فعلی وعادات انفعالی. عادت فعلی آن است که انسان تحت تأثیر یک عامل خارجی قرار نمی‏گیرد بلکه کاری را در اثر تکرار و ممارست، بهتر انجام می‏دهد. هنرها و فنون، عادت است. همین نوشتن ما عادت است نه علم. اگر خط ننوشته باشیم نمی‏توانیم بنویسیم، وبه عبارت دیگر ما نمی‏توانیم یکباره بنویسیم بلکه باید به تدریج در اثر تمرین، عادت به نوشتن کنیم. حتی بسیاری از ملکات نفسانی، عادات ‏فعلی است، مثل شجاعت. شجاعت، قوت قلب است. البته ممکن است که انسان کمی از آن را به طور طبیعی داشته باشد، ولی اینکه انسان یک حالت فوق‏العاده و قوت قلبی پیدا کند که در مواجهه با خطر خودش را نبازد و ایستادگی کند، در اثر عادت پیدا می‏شود. وقتی انسان زیاد در مهالک قرار گرفت تدریجاً این حالت در او پیدا می‏شود. جود و سخاوت، و عفت و پاکدامنی نیز از این قبیل است. (مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام، 1373، ص84).

9- در تربیت توجه به اخلاق بسیار مهم است. "تربیت با اخلاق تفاوتی دارد، با اینکه اخلاق هم خود نوعی تربیت است وبه معنی کسب نوعی خلق و حالت و عادت می‏باشد. (مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام، 1373، ص95) در مفهوم تربیت، قداست نخوابیده که بگوئیم تربیت یعنی کسی را آنطور پرورش بدهند که یک خصایص مافوق حیوان پیدا کند، بلکه تربیت جانی هم تربیت است، و این کلمه در مورد حیوانات نیز اطلاق می‏شود. (مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام، 1373، ص95).

"تجربه نشان داده که آنجا که دین از اخلاق جدا شده، اخلاق خیلی عقب مانده است. هیچ یک از مکاتب اخلاقی غیردینی در کار خود موفقیت‏ نیافته‏اند. قدر مسلم اینست که دین لااقل به عنوان یک پشتوانه برای اخلاق بشر ضروری است. اینست که داد و فریادشان در این زمینه بلند است - با تعبیرات مختلف - که بشر هر اندازه که از لحاظ صنعت و تمدن پیش رفته، از نظر اخلاق عقب مانده است. چرا؟ زیرا مکاتب اخلاقی وجود نداشته. مکاتب اخلاقی که از قدیم بوده بیشتر مذهبی بوده و بس، و به هر نسبت که‏ دین و ایمان ضعیف گردیده عملاً دیده شده است که اخلاق بشر پائین آمده. اینست که برای ایمان، لااقل به عنوان پشتوانه‏ای برای اخلاق اگر نگوئیم تنها ضامن اجرای آن - باید ارزش فوق العاده قائل باشیم" (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 1373، ص119) " یک مطلب هست و آن اینکه مطلق بودن اخلاق را با مطلق بودن فعل اخلاقی (رفتار) ‏نباید اشتباه کرد. یعنی روی یک فعل نمی‏شود تکیه کرد و گفت همیشه این‏ فعل اخلاقی است، همچنان که نمی‏شود گفت همیشه این فعل ضد اخلاق است" (مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام، 1373، ص148).

"غرض اینست که میان فعل اخلاقی و خود اخلاق باید تفاوت قائل شد. اینکه‏ فعل اخلاقی تغییر می‏کند، با اسلام هم سازگار است. مثلاً کسی می‏پرسد دزدی‏ حرام است یا حلال؟ می‏گوئیم حرام است. می‏گوید آیا جایی هست که دزدی ‏جایز باشد؟ می‏گوئیم بله، پیش می‏آید که حتی واجب می‏شود" (مطهری، تعلیم وتربیت در اسلام، 1373، ص156)

پوینگان دانش و آموزگاران و دست اندر کاران دلسوز آموزش و پرورش قطعاً با به کار گیری تفکرات نوابغی چون شهید مطهری (ره) در عمل، قطعاً خواهند توانست گام هایی در جهت تولید علم بردارند که امید است متن حاضر گوشه ای از تفکرات این شهید بزرگوار را بیان نموده باشد.

 منابع

 

- مطهری، مرتضی. (1373). انسان در قرآن. تهران: صدرا.

 - مطهری، مرتضی. (1371). انسان و ایمان. تهران: صدرا.

- مطهری، مرتضی. (1373). تعلیم و تربیت در اسلام. تهران: صدرا.

- مطهری، مرتضی(1368). ده گفتار. تهران: صدرا.

- مطهری، مرتضی. (1362). حق و باطل. تهران: صدرا.

 

 


  
  

برداشتی از کتاب تعلیم و تربیت در اسلام استاد شهید مرتضی مطهری

مقدمه
تعلیم و تربیت یکی از ارکان مهم اسلام برای ساختن فرد و جامعه است. قرآن یکی از وظایف اصلی پیامبر اسلام را تزکیه (یا همان تربیت) وتعلیم افراد می داند: یَتلوا عَلَیهِم آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَةَ وَ یُزَکیّهِم. هیچ مکتب دینی و یا ایدئولوژیک تا برنامهای برای تعلیم و تربیت افراد جامعه نداشته باشد نمی تواند اهداف خود را در جامعه پیاده کند. اسلام نیز با این مدعا که دین خاتم است و برای امور فردی و اجتماعی برنامه دارد، حیطه تعلیم و تربیت را فروگذاری نکرده است. این مسأله در آیات قرآن کریم و احادیث روایت شده از پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) نیز انعکاس یافته است و حجم فراوانی از احادیث این بزرگوران به بررسی مسائل تربیتی در سطوح مختلف پرداخته است. تربیتی که در نهایت، هدف آن متخلّق کردن انسان به اخلاق الهی است: تَخَلَّقوا بِاَخلاقِ الله.

دانشمندان اسلامی نیز این مهم را در نظر داشته اند و دست به تالیف کتاب هایی در این زمینه زده اند. یکی از قدیمی ترین این کتاب ها، کتاب احیاء علوم الدین محمد غزالی و مختصر شده آن به زبان فارسی، کیمیای سعادت است که در آن مباحثی درباره تربیت و تعلیم فرزندان و چگونگی برخورد صحیح با آنها آمده است.

استاد شهید مرتضی مطهری نیز در سلسله گفتارهایی به بحث درباره مقوله تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام پرداخته است که بعدها مجموع این گفتارها در کتابی به نام تعلیم و تربیت در اسلام گردآوردی شده است. سعی ما این است که اهمّ مطالب مطرح شده در این کتاب را برای خوانندگان بازگو کنیم تا فضای تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه شهید مطهری اندکی آشکار شود.

هدف ابتدایی از تعلیم و تربیت

شهید مطهری در ابتدا این مطلب را عنوان می کند که هدف از تعلیم و تربیت ساختن افراد جامعه انسانی است. ایشان ساختن افراد را به دو گونه تصویر می کند: اول اینکه تربیت در واقع نوعی صنعت باشد که در آن انسان مثل یک شئ فرض شده که می بایست به جهت منظورهای خاص ساخته شود؛ و دیگر اینکه تعلیم و تربیت در خدمت انسان باشد و هدف از آن سعادتمند کردن نوع انسان است. در اسلام هم به اصالت فرد و هم به اصالت جامعه توجه شده است. اسلام برخلاف مکاتب دیگر، تنها به یکی از جنبه های فردی و یا اجتماعی انسان نپرداخته است بلکه اصلاح جامعه را در گروی اصلاح فرد می داند. هدف از تربیت به فعلیّت در آوردن و پروراندن استعدادهای درونی است که بالقوه در انسان وجود دارد و به همین سبب تربیت باید تابع فطرت انسان باشد.

پرورش عقل

از دیدگاه استاد، مهمترین مسأله تعلیم و تربیت، پرورش عقل است. پرورش عقل کاری بالاتر از آموزش علم است. در تعلیم صرف آموزش مهم نیست بلکه معلّم باید علاوه بر آموزش دانش آموز، نیروی فکر و استدلال او را نیز پرورش دهد. در تعلیم و تربیت باید مجال فکر کردن به دانش آموز داده شود و وی ترغیب به تفکّر گردد. استاد مطهری در اینجا به نکته جالبی اشاره می کند که در تعلیم و تربیت اینکه کسی نزد استادان زیادی تلمّذ کند ولی فاقد قوه استدلال و تحلیل باشد امر مطلوبی نیست؛ ذهن نباید تنها به انبانی از اطلاعات تبدیل شود. نکته دیگر این است که در اسلام، علم آموزی مختصّ مردان نیست بلکه زنان نیز باید به دنبال این وظیفه باشند. شهید مطهری سپس به شاخصه های عقلگرایی و پرورش عقل می پردازد که عبارتند از:

عاقبت بینی عقل که در تربیت اسلامی نیز بر این مسأله تأکید شده که باید همیشه عواقب کار را در نظر گرفت؛ دیگر اینکه انسان عاقل خود را تابع عادات اجتماعی نمی کند. در قرآن نیز کسانی که تنها دلیلشان پیروی و تقلید از گذشتگان است مذمّت شده اند. ایشان پیروی نکردن از اکثریت در بسیاری از مسائل علمی، اجتماعی و تاثیر نگرفتن از قضاوت دیگران را از نشانه های تعقل و اندیشیدن می داند. نکته مهم دیگری که استاد شهید مطرح می کند این است که چه بسا بسیاری از افرادی که به اصطلاح عالم هستند اما روح علمی و حقیقت جویی ندارند؛ بنابراین یکی از نکات اساسی در تعلیم و تربیت اسلامی، ایجاد روحیه علمی و حقیقت جویی ـ به معنای واقعی آن که از فطرت انسان سرچشمه می گیرد، در افراد است.

پرورش جسم

مسأله دیگر این است که آیا اسلام به پرورش جسم و تقویت قوای جسمانی نیز توجه دارد؟ پاسخ این است که این امر نه تنها در تعالیم اسلامی مذموم نیست که ممدوح هم هست. البته باید توجه داشت از نظر اسلام، تربیت قوای جسمی به خودی خود هدف نیست بلکه به عنوان وسیله ای در جهت تقویت روح، از آن نام برده می شود.

ابعاد پنجگانه استعدادی روح انسان

استاد شهید، ابعاد استعدادی انسان را در پنج بُعد خلاصه می کند:

1- استعداد عقلی که استعداد علمی روح حقیقت جویی از آن سرچشمه می گیرد،

2- استعداد اخلاقی که از آن به وجدان اخلاقی نیز تعبیر می کنند،

3- بُعد دینی روح انسان که حسّ تقدیس و پرستش از آن نشأت می گیرد،

4ـ استعداد هنری یا ذوق زیبایی دوستی،

5ـ استعداد خلاقیّت.

باید توجه داشت که تمامی این استعدادها در زیر سایه عقل حرکت می کنند و باید توجه داشت هر امری که موجب خفّت عقل شود از نظر اسلام مذموم و مطرود است. مثال در این مورد، بحث موسیقی است که مربوط به بُعد هنری انسان است اما آهنگ هایی که موجب خفّت عقل شوند از دیدگاه اسلام ممنوع است.


دو مبنا در تربیت

پرورش عقل کاری بالاتر از آموزش علم است. در تعلیم صرف آموزش مهم نیست بلکه معلّم باید علاوه بر آموزش دانش آموز، نیروی فکر و استدلال او را نیز پرورش دهد.

استاد مطهری، در باب تربیت دو مبنا را ذکر می کند: اوّل، مبنای علمای قدیم که معتقد بودند تربیت فنّ تشکیل عادت است و به وسیله آن، باید فضایل را به صورت ملکات در انسان ایجاد نمود؛ دوّم، مبنای جدید که دانشمندان غربی به آن معتقدند که تربیت صرف پرورش نیروی عقل و اراده اخلاقی است و اساسا عادت زایل کننده ارزش ها و فضایل انسانی است. البته استاد، احادیثی از پیامبر اسلام (ص) و امام صادق ( ع) نقل می کند که در آن بیان شده عادت، ارزش اخلاقی یک کار را از میان می برد و عباداتی که بر اساس عادت انجام می شود نمی تواند ملاک ایمان یک شخص قرار بگیرد. شهید مطهری در ضمن تأیید کلّی این نظر، اما این نقد را نیز به این نظریه وارد می کند که عادات مطلقاً بد نیستند. ایشان عادات را به دو گروه عادات فعلی و عادات انفعالی تقسیم می کند: عادات فعلی عاداتی هستند که در اثر تمرین و ممارست حاصل می-شود و عادات انفعالی که انسان تحت تأثیر عاملی خارجی، فعلی را انجام می دهد. شهید مطهری می گوید: در عادات فعلی ایراد کانت ـ که عادات را زایل کننده فضایل اخلاقی می داند ـ وارد نیست چرا که این عادات به گونه ای نیستند که انسان با آنها انس بگیرد در ضمن این عادات، انجام کاری را که برحسب طبیعت خود، انجامش مشکل است آسان می کنند.

تربیت و اخلاق

اینکه در اخلاق پیرو چه مکتبی باشیم بر تربیت نیز اثر می گذارد. استاد مطهری معقتد است در مفهوم تربیت، قداستی وجود ندارد ولی اخلاق حاوی نوعی قداست است. از طرف دیگر اخلاق اختصاص به انسان دارد. ایشان در ابتدا به معیارهای فعل اخلاقی از جانب مکاتب فکری می پردازد. معیارهای فعل اخلاقی از دیدگاه های متفاوتی قابل بررسی است؛


این معیارها عبارتند از:

الف: دیگر دوستی؛ اینکه فعلی را فعل اخلاقی بدانیم که در آن دوستی و سعادت دیگران لحاظ شده باشد.

ب: حسن و قبح ذاتی افعال؛ نظریه معتزله که معتقد بودند افعال فی نفسه دارای حسن و قبح هستند در مقابل اشاعره که حسن و قبح را ناشی از اراده الاهی می دانستند.

بحث دیگر؛ نظریه کانت است که فعل اخلاقی را فعلی می داند که از الهام و وجدان فرد انسانی سرچشمه می گیرد و دیگر؛ نظریه افراد مذهبی که فعل اخلاقی را عملی می دانند که رضای الهی در آن باشد.

استاد شهید در پایان نتیجه گیری میکند که دین تنها ضامن اجرای اخلاق است و اعتقادات مذهبی پشتوانه مبانی اخلاق است. خدا سرسلسله معنویات است و همه نظریه های اخلاقی زمانی صحیح و کارا هستند که یک حقیقیت مذهبی در پشت آنها باشد. در اصول تربیتی آن ریشه اصلی که باید آن را آبیاری کرد اعتقاد به خداست؛ در پرتو اعتقاد به خدا می توان تمامی احساسات بشری اعمّ از حسّ نوع دوستی، زیبایی- دوستی، عقلگرایی، و حتی حسّ منفعت جویی را به دوستی هدایت نمود.

نقد نسبی گرایی اخلاقی

نسبی گرایی اخلاقی مکتبی است که محصول دوران مدرن می باشد. نسبی گرایان، اصول ثابت اخلاقی را باور ندارند و معتقدند اخلاق واصول اخلاقی از جامعه ای به جامعه دیگر، از فرهنگی به فرهنگ دیگر و از زمانی به زمان دیگر، تغییر می کند. نسبی گرایی در خود غرب نیز منتقدان جدی پیدا کرده است. استاد شهید نیز از منتقدان این نظریه است. استاد شهید می گوید اخلاق را با هر نظریه ای که تعریف کنیم (اعمّ از غیردوستی، نظریه کانت و ...) نمی توان آن را نسبی دانست بلکه دارای اصول و پایه های کلّی و دائمی است. ایشان حتی نظریه راسل فیلسوف انگلیسی ـ که معتقد است اخلاق هماهنگی منافع فرد و جامعه است، را حاوی اصول کلّی و ثابتی می داند. در بخش دیگر، استاد می گوید درست است که اصول اخلاقی ثابت است اما رفتار و فعل اخلاقی می تواند نسبی باشد. اینکه از انسان در حالت های گوناگون، افعال مختلف اخلاقی سر می زند، دلیلی بر نسبی بودن اخلاق نیست بلکه دلیل بر نسبی بودن رفتار انسان است.

حدیث حضرت علی (ع) و نسبی بودن اخلاق

اشکالی وارد شده است مبنی بر اینکه بعضی از احادیث و روایات وجود دارد که نشان از نسبی بودن اخلاق دارد. نمونه این احادیث، حدیثی است منقول از حضرت علی (علیه السلام) که درباره خلقیات زن وارد شده که پارهای از خلقیّات پسندیده زنان برای مردان، ناپسند شمرده است: خِیَارُ خِصَالِ‏ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا کَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا کَانَتْ بَخِیلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا کَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ یَعْرِضُ لَهَا.این سه خُلق تکبّر، ترس و بخل، با اینکه هر سه ناپسندند چگونه ممکن است برای زنان پسندیده باشند؟! حضرت در جواب می فرماید: هنگامی که زن متکبّر باشد، میان خود و مرد بیگانه حریم ایجاد می کند و آنگاه که ترسو باشد از حوادث پیش آمده اجتناب می کند و هرگاه بخیل باشد از اموال خود محافظت می کند. از این حدیث می توان فهمید که اخلاق می تواند نسبی باشد. استاد در پاسخ این اشکال می گوید: گاهی الفاظی که در مورد حالات روانی انسان به کار می رود نه به اعتبار خود آن حالات روانی، بلکه به واسطه اثری است که معمولاً در آن حالت روانی از انسان سرمیزند؛ در مورد این حدیث هم، اینگونه است. تکبّر در این حدیث یعنی رفتار زن باید در مقابل نامحرمان، بزرگ منشانه باشد پس اینجا تکبّر مربوط به رفتار می شود نه خُلق. همچنین جُبن (ترس) نیز مربوط به عفاف زن است نه جُبن در مقابل شجاعت که مذموم است، و اما بخل در واقع مربوط به اموال شوهر است از آنجا که اموال زن و مرد، یک حالت اشتراکی دارد، در اموال مشترک سخاوتمند بودن چندان معنایی ندارد و در واقع مربوط به رفتار است نه خُلق نفسانی. نمونه این که زن نباید در مقابل ظلمها و بی عدالتی ها ترس داشته باشد را می توان در رفتار حضـرت زهـرا و حضـرت زینــب (علیهم االسلام) دید که در وقت مقتضی این دو بزرگوار با شجاعت، به دفاع از حق و حقیقت پرداختند. بنابراین می توان نتیجه گرفت اخلاق ناپسند برای زن و مرد، هر دو ناپسند است و اخلاق نیکو و پسندیده نیز برای زن و مرد پسندیده است و این حدیث را نمی توان حمل بر نسبی بودن اخلاق در زن و مرد گرفت.

عوامل تربیت از دیدگاه اسلام

عبادت و تربیت

در مفهوم تربیت، قداستی وجود ندارد ولی اخلاق حاوی نوعی قداست است. از طرف دیگر اخلاق اختصاص به انسان دارد. ایشان در ابتدا به معیارهای فعل اخلاقی از جانب مکاتب فکری می پردازد.

یکی از عواملی که در اسلام برای تربیت در نظر گرفته شده است عبادت است. اسلام، عبادت را جهت تقویت عشق و علاقه معنوی و ایجاد حرارت ایمانی در انسان واجب کرده و از جنبه های مختلف به عبادت نظر کرده است. یکی از جهت شکل آن و دیگری ارتباط عبادت با حقوق اجتماعی؛ این که مثلا مکان نماز گزار نباید غصبی باشد ارتباط مستقیمی با خود عبادت ندارد بلکه این مسأله پیوند عبادت با حقوق اجتماعی را متذکّر می شود. مثال دیگر مسأله قبله است که مصلحت آن، ایجاد روح یکدلی و اتحاد در میان مسلمانان است. از میان عبادات واجب در اسلام، نماز را شاید بتوان مهمترین عبادت دانست؛ اثرات تربیتی نماز بسیار است یکی از آنها مسأله تمرین ضبط نفس در نماز است. انسان در نماز نمی تواند کاری کند که هیأت آن را به هم بزند (مثل خوردن و آشامیدن و یا خندیدن ...)، همین امر به انسان آموزش انضباط جسمی و روحی میدهد. مورد دیگر مسأله صلح طلبی و مسالمت جویی با دیگران است. برای نمونه در سوره حمد ـ که قرائت آن در نماز برطبق همه مذاهب فقهی واجب است، ضمایر جمع آورده شده (اِیّاکَ نَعبُدُ برای مثال)، همچنین در سلام آخر نماز، نمازگزار بر بندگان صالح خدا درود و سلام می فرستد؛ اینها نشانه هایی از این است که مسلمان با هیچ بنده صالحی سرجنگ و ستیز ندارد. مسأله دیگر در عبادات، نیّت است. در اسلام هیچ عبادتی بدون نیّت پذیرفته نمی شود. هدف اصلی از نیّت این است که عبادت ها به واسطه عادت به یک کار تکراری و بی خاصیت تبدیل نشوند و قبلا گفته شد که یکی از اهداف مهم در مسأله تعلیم وتربیت جلوگیری از عادت شدن امور است. مسأله دیگر در عبادت، مسأله کرامت نفس است. انسان به وسیله عبادت با نفس درونی خود مبارزه می کند و در اثر عبادت آن خودی که شایسته احترام و تکریم است (خود عقلانی که در مقابل خداوند خاضع است) رشد می کند و این در تربیت انسان بسیار مهم است.

آن چیزی که در تربیت اسلامی مطرح است، تقویت حسّ پرستش است. اسلام تقویت این حسّ را با برنامه های عبادی خود سامان می دهد. البته ما با سه نوع عبادت مواجه هستیم: عبادت به طمع بهشت، عبادت به سبب ترس از دوزخ و عبادت خالص برای خدا. آن عبادتی که در تربیت افراد بسیار مؤثر است عبادتی می باشد که فقط و فقط برای خدا و در جهت رضای او و نیل به قرب به اوست اما نمی توان گفت که دو نوع عبادت دیگر هم هیچ تأثیری در افراد نداشته و ارزشی ندارند. رفتن به محضر خدا برای خود خدا، ارزش عالی دارد، اما رفتن به نزد خدا برای چیز دیگر نیز درجه ضعیفی از پرستش است که به هرحال تأثیر خود در انسان را خواهد داشت.

البته در بحث عبادات باید توجه داشت که انسان نباید چنان غرق در عبادت شود که از مسئولیت های اجتماعی خود غافل گردد که این یکی از آفات مهم عبادت ورزی است. عبادت در کنار توجه به مسائل اجتماعی، یکی از شاخص های مهم در تربیت افراد است.
نقش محبّت در تربیت

محبّت یکی دیگر از عواملی است که در تربیت اسلامی به آن توجه شده است. محبّت درجایی اثر دارد که عاقلانه و منطقی باشد و خیر و سعادت مردم را در پی داشته باشد. در محبّت به دیگر انسان ها، آنچه که باید مدّنظر باشد ارزش های انسانی و خود انسانیّت است نه چیز دیگر. موارد مختلفی در آیات قرآن آمده که بدی را با نیکی پاسخ دهید که این همان محبّت است. محبت در جایی که بتوان کسی را عوض کرد و یا بر او تأثیر گذاشت، لازم و ضروری است.

مبارزه با تعصب

در اسلام با تعصب ـ به معنای منفی آن ـ مبارزه شدیدی شده است و تعصب را سدّ راه علم و حقیقت جویی می داند. یکی از عوامل تربیتی مؤثر بر انسان همین مبارزه با تعصب است.

مراقبه و محاسبه نفس

یکی از مسائل مهم در تربیت و تعلیم اسلامی مسأله مراقبه و محاسبه نفس است. احادیثی از پیامبر اسلام در این مورد وارد شده مثل: حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا، که به اهمیت این مسأله اشاره دارد. علمای اخلاق و عرفا ریشه و مادر مسائل اخلاقی را همین مراقبه نفس م یدانند، مراقبه حالتی است که باید همیشه در انسان باشد. مسأله دیگر محاسبه است انسان باید خودش را سبک و سنگین کند و در همین دنیا وزن اعمال خود را بسنجد. پیدا است که دو عنصر مراقبه و محاسبه نفس، نقش تعیین کنندهای در تربیت افراد دارد.

تفکّر
در تعالیم اسلامی از تفکّر بسیار تجلیل شده است: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سنة». تفکّر شاخه های گوناگونی دارد: تفکّر در عالم خلقت که برای معرفت به خداوند لازم است و تفکّر در تاریخ و سرنوشت اقوام گذشته. اما مهمترین شاخه تفکّر، تفکّر انسان درباره خود است. اینکه انسان هم درباره خود و هم درباره عاقبت کارهای خودش تفکّر کند. انسان برای تسلّط بر سرنوشت خود و جامعه خودش باید اهل تفکّر باشد. یکی از ثمرات تفکّر، این است که انسان عاقبت کار و نهایت امور را می بیند که این عاقبت بینی در روایات نیز مورد تأکید قرار گرفته است. بنابر این یکی از عوامل تربیت و اصلاح نفس در تعالیم اسلامی، عادت به تفکّر در همه امور و کارها می باشد.

معاشرت با صالحان و نیکان

یکی دیگر از این عوامل، معاشرت با صالحان است. در متون اسلامی، برای مجالست و معاشرت با صالحان آثار فوق العادهای ذکر شده است. در باب معاشرت آنچه که مهمّ است ارادت فرد است. ارادت از مقوله محبّت است. اگر انسان فردی را ایده آل و کامل بداند شیفته اخلاق او شده و تحت تأثیر او قرار می گیرد و حتّی ممکن است خلقیّات خود فرد نیز عوض شود. دوستی و محبّت به شخص پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم(ع) نیز از این قبیل است.

جهاد

شداید و سختی ها از عواملی است که در اصلاح نفس و تربیت انسان تاثیر گذار هستند. حال این سختی ها اعمّ از سختی هایی است که بی-اختیار به سراغ انسان می آیند (مثل بیماریها) و یا بالاتر از آن شدایدی که خود انسان آن را انتخاب می کند مثل جهاد. اهمیت جهاد به اندازه-ای است که پیامبر اسلام (ص) آن را عامل اصلاح نفس و رهایی از نفاق دانسته است و فرموده اند هر آنکس که بمیرد و به جهاد نرفته باشد و یا آرزوی آن را دل نداشته باشد به شعبه ای از نفاق مرده است.

ازدواج

یکی دیگر از عوامل تربیتی اسلام، نهاد ازدواج است. ازدواج اولین مرحله ای است که انسان از منیّت رها شده و به سوی دیگر دوستی میرود. انسان متأهل تمام تلاش و همّ خود را می کند تا خانوادهاش از هر نظر در آسایش و امنیت باشند و این یعنی رها شدن از منیّت و فقط برای خود بودن. استاد شهید معتقد است حتّی بزرگانی که به درجه بالایی در علم و عرفان هم رسیده بودند ولی ازدواج نکردند نوعی خامی در رفتار آنها مشاهده می شده و این خود نقصی در کمال آنها محسوب می شود.

کار و فعالیت


در متون اسلامی کار به عنوان یک امر مقدّس شناخته می شود تا جایی که کسی که برای زندگی خود تلاش می کند همانند مجاهد در راه خدا شناخته می شود. یکی از تأثیرات کار این است که قوه خیال انسان را متمرکز می کند و مجال نمی دهد که این قوه به هر جایی برود. کارکردن مجال فکر و خیال باطل را از انسان می گیرد و همین عامل، باعث جلوگیری انسان از ارتکاب گناه می شود. از دیگر آثار کار این است که به قلب انسان، خشوع و خضوع می دهد و جلوی قساوت قلب را می گیرد. از دیگر فواید کار، حفظ شخصیّت و حیثیّت و استقلال فرد است و اینها عواملی هستند که در تربیت یک انسان، بسیار مؤثر می باشند.