7- اصل هدایتخواهی
مربی در تربیت اسلامی به هیچ بهانهای نباید از تربیت متربی ملول شود و مسؤولیت خود را تمام شده تلقی کند. چون تربیت، کاری خدایی است. خداوند متعال بنده خود را در هر وضعیتی تحت نظر دارد. هر قدر بنده راه گم کند باز خداوند طالب هدایت و تربیت اوست. مربیان و معلمانی که از مکتب اسلام تأثیر اساسی گرفته باشند به طور نسبی از همین صفت مطلق الهی باید بهرهمند شده باشند. مربی اسلامی از تلاش برای ساختن و تأثیرگذاری بر روح و روان متربی لذت میبرد واین کار را عبادت تلقی میکند. در نظام فکری شهید مطهری نیز این ویژگی تربیت اسلامی مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این متفکر اسلامی که از اسلام ناب بهرههای فراوان برده، معتقد است که تعصب ما به اسلام و کسانی که زیر لوای اسلام زندگی میکنند نباید در حدی باشد که علیه آنهایی که زیر لوای اسلام نیستند بدخواه باشیم و هدایت آنها را ازخداوند متعال طلب نکنیم.
«وقتی که اینها (افراد ضد اسلام) هدایت نمیشوند و گذشته از این به صورت خار در سر راه دیگران در میآیند، باید به آنها به چشم یک مانع نگاه کرد ولی نباید بدخواهشان بود. حتی انسان، بدخواه ابوجهل هم نباید باشد و مثلاً بگوید خدا نکند که ابوجهل مسلمان شود و به شهادت برسد. نباید آرزو کنیم که مانند ابوجهلها یک وقت راه به حق پیدا نکند. یزید بن معاویه هم وقتی که از زین العابدین (ع) سوأل میکند که آیا من اگر توبه کنم توبه من قبول است یا نه، حضرت میفرماید بله قبول است؛ یعنی او هم بدخواه یزید نیست که آرزو کند که چون یزید قاتل پدرش میباشد توفیق توجه پیدا نیابد تا به جهنم برود، بلکه برای او هم خیر میخواهد» (مطهری، 1374: 257).
8- اصل حکمت جویی
حکمت به معنای برهان خالص است. گاهی برهان قوی نیست و به شائبههای گوناگون آلوده است و تأثیر لازم را در شنونده به جا نمیگذارد و هدایت نمیکند. همه پیامبران و انسان های صالح نقش حکیمانه داشته و ضمن ارائه حکیمانه پیام تلاش کردهاند انسان های حکیم پرورش دهند. قرآن مجید حکمت را به حضرت لقمان به عنوان موهبتی الهی طرح میکند. اگر خداوند به بنده صالح خود حکمت میآموزد بنده او نیز به عنوان مربی تربیت اسلامی باید به فراگیران حکمت بیاموزد؛ یعنی آنان را به سوی برهان های خالص راهنمایی کند، این موضوع به قدری اهمیت دارد که تفاوت نمیکند که توسط چه کسی ارائه شود. «این حدیت، معروف است که الحکمه ضاله الموُمن» حکمت، گمشده مؤمن است. حکمت بدون شک یعنی علمی که محتوای حقیقت باشد؛ علمی که استحکام و پایه داشته باشد.
«ما نمیتوانیم اینها را درست نقاشی کنیم و کارهایی را که تبلیغات چیها میکنند انجام دهیم والا هریک از اینها از نظر ارزش تبلیغاتی برای اسلام فوقالعاده است که ایمان تا این حد تقدیس کننده حکمت باشد که بگوید حکمت گمشدة مؤمن است؛ یعنی حالت مؤمن برای دریافت حقایق باید حالت کسی باشد که شییء نفیسی از او گم شده و دائماً در جستجوی آن است. این حدیث در احادیث زیادی دنباله دارد. من یک وقتی مدارکش را جمع کردم شاید قریب به این مضمون بیست جا پیدا کنیم که «خذوا الحکمه و لو من اهل النفاق» حکمت را فراگیرید ولو از منافقین ولو از کافران، ولو از مشرکین، ولو من مشرک؛ یعنی اگر احساس کردی که آنچه او دارد درست است و علم و حکمت است فکر نکن که او کافر است، مشرک است، نجس است، مسلمان نیست، برو بگیر، حکمت مال تو است، در دست او عاریه است» (مطهری، 1374: 277).
جایگاه حکمتآموزی در تفکر اسلامی دو نکته مهم را به برنامهریزان تعلیم و تربیت و مربیان یادآور میشود: یکی اینکه در اهداف و محتوای تربیت، حکمت را به عنوان یک محور اساسی مورد توجه قرار دهید. دوم اینکه برای حکمت آموزی به پیام حکیمانه توجه کنید نه به آنان که حکمت را در اختیار دارند. براین اساس میتوان در تعلیم و تربیت از یافتههای تربیتی غیرمسلمانان برای دستیابی به اهداف نظام اسلامی بهره گرفت.
9- اصل بهرهگیری از اراده
انسان موجودی مختار و با اراده است که امور خود را با اختیار انجام میدهد. به همین دلیل خداوند متعال، یافتن و حرکت کردن راه راست را بر عهده خود افراد گذاشته است. هدایت الهی با اکراه و اجبار انجام نمیپذیرد بلکه از درون باید بجوشد. آیات و روایات متعدد این معنا را تأیید کردهاند. یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم «آنانی که ایمان آوردهاید خداوند شما را به خودتان سپرده است». خدایی که برای بشر، پیامبر و کتاب فرستاده است در نهایت از خود انسان ها میخواهد که خودشان را در مسیر حق، مدیریت و هدایت کنند. پیام الهی از جانب خداوند دریافت میشود ولی تا خود فرد نخواهد آن پیامها مؤثر واقع نمیشود.
در تعلیم و تربیت هم از این قاعده باید پیروی کرد. فراگیران اراده و اختیار دارند. باید وضع را طوری ساماندهی بکنیم که آنها با اراده خود و با انگیزه قبلی به سوی کسب فضایل اخلاقی و صفات انسانی حرکت کنند. خیلی از مشکلات رفتاری آدمها به افراطهای مربیان مربوط میشود. اگر رفتاری را بدون اقناع درون به افراد تحمیل کنیم آنان پس از مدت کوتاهی به خود ما پس خواهند داد و هرگز به رفتار دینی قوی و ریشهدار تبدیل نمیشود.
«یکی از مسائلی که مذهبیون به آن متمسک میشوند در همین جاست. میگویند اراده، قوة اجرایی عقلا است ولی خود عقل چیست و از عقل چه کاری ساخته است؟ عقل جز روشنایی چیز دیگری نیست که انسان را روشن میکند، اما آیا روشن کردن به انسان جهت میدهد که حالا که اطرافت روشن نشد از این طرف برو یا از آن طرف؟ انسان دنبال آنچه میخواهد میرود و از چراغ عقل استفاده میکند برای رسیدن به مطلوب خودش. مشکل این است که چه مطلوبی داشته باشد؟ البته در اینکه انسان نیاز دارد به چراغ عقل برای اینکه (راه او را) روشن کند بحثی نیست. انسان اگر در تاریکی حرکت کند، مطلوب خودش را گم میکند. در نیاز به عقل بحثی نیست. ولی سخن در این است که عقل و علم، که در واقع مکمل و به عبارت دیگر عقل اکتسابی است، روشنایی است، محیط را روشن میکند، انسان میفهمد چه میکند، میفهمد که اگر بخواهد به فلان مقصد برسد از اینجا باید برود این وسیله است برای آن مقصد و آن وسیله است برای این مقصد ولی آیا فهمیدن و دانستن کافی است که اراده انسان بر تمایلات او حکومت بکند؟ نه، چرا؟ برای اینکه انسان فی حد ذاته اینطور است که دنبال منافع خودش میرود و ارادهاش تا آن اندازه که ممکن است بر میل هایش حکومت بکند که منافعش اقتضا میکند» (مطهری، 1374: 322).
10- اصل تلازم و تناسب علم و عقل
عقل و علم به یکدیگر نیاز دارد و باید توأم باشد. عقل برای اندیشیدن به علم نیاز دارد و علم برای رشد و توسعه به عقل محتاج است. ما زمانی میتوانیم فراگیر را به تفکر وادار کنیم که اطلاعاتی در اختیار او قرار دهیم. معمولاً در دو حالت برای آدمی سوأل طرح نمیشود و در نتیجه عقل به کار نمیافتد: یکی حالتی که انسان درباره یک چیز همه مطالب را بداند و دوم حالتی که هیچ چیز نداند. بنابراین شرط تعقل، علمآموزی است.
«اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانهای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است که قهراً نمیتواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول بستگی دارد به اینکه ماده خام برسد. اگر کارخانه ماده خام زیاد داشته باشد ولی کار نکند باز فلج است و محصولی نخواهد داشت».
حضرت امام موسی کاظم (ع) در روایتی میفرماید: یا هشام ثُمَّ بینَ انَّ العقل مع العلم، عقل و علم باید توأم باشد (کلینی، ترجمه کمرئی، 1400، ج 1: 22). عرض کردیم علم فراگیری است به منزله تحصیل مواد خام است. عقل، تفکر و استنتاج و تجزیه و تحلیل است. آن گاه حضرت استناد میکنند به آیه: و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون (عنکبوت/ 43) این مثل ها را برای مردم میزنیم و جز دانایان آنها را درنمییابند. ببینید عقل و علم چگونه با هم توأم شده است» (مطهری، 1374: 45).
همراه بودن علم و عقل لازم است ولی کافی نیست. علاوه بر تلازم باید تناسب نیز وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر کارخانه عقل با هر ماده خام کار نمیکند. باید با ماهیت عقل تناسب داشته باشد. دو وجه برای این تناسب میتوان در نظر گرفت. وجه اول تناسب از جهت قوه عقل است. هر مرحله از رشد عقل توان خاص خود را دارد و بدون توجه به آن نمیتوان باعث رشد عقلانی شد. وجه دوم از جهت ماهیت علم و عقل است. عقل نور است و برای هدایت شدن در وجود انسان قرار داده شده است. علم هم باید نور باشد؛ یعنی دانستنیها و معلومات درباره اموری باشد که دانستن آن برای رشد و کمال انسان ضروری است؛ مثلاً اگر عقل معطوف به دانستن یک قاعده یا روشی بشود که به قصد اجرای کار ناصواب و گناه تعیین شده است و یا کاری که انجام دادن یا انجام ندادن نه تنها تفاوتی ندارد بلکه اجرای آن موجب اتلاف وقت نیز میشود. در این حالت میتوان گفت که علم با عقل تناسب ندارد.
«علم مسموع اگر به علم مطبوع ضمیمه نشود کافی نیست؛ یعنی انسان آنچه را از بیرون میگیرد باید با آن نیروی باطنی با آن خمیرمایه و با آن نیروی تجزیه و تحلیل خود بسازد تا یک چیزی از آب درآید»...
اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل کند؛ مثلاً اگر ما عقل قوی داشته باشیم مثل بوعلیسینا، و قرآن هم بگوید که «تاریخ» عبرت بسیار خوبی است ولی من که از تاریخ اطلاعاتی ندارم عقل من چه میفهمد. یا به ما بگویند در تمام این عالم تکوین، آیات الهی و نشانههای خدا هست، عقل من هم عالیترین عقل باشد ولی من که از مواد به کار رفته در این ساختمان بیاطلاعم با عقل خودم چه چیزی را میفهمم و آیات الهی را چگونه کشف کنم. باید با علم آنها را کشف کنم و با عقلم درک نمایم» (مطهری،1374: 283).
11- اصل انسانیت دوستی
در تعلیم و تربیت، انسان دوست باید باشیم یا انسانیت دوست؟ تفکر اسلامی ضمن احترام به انسان، انسانیت را بیش از انسان محترم و ارزشمند میشمارد. اگر انسانی ارزشمند تلقی میشود به دلیل ارزش هایی است که در وجود او نهادینه شده است. چرا از انسان های صالح و در رأس آنها از انبیا و ائمه اطهار (ع) با حس تقدس و احترام یاد میشود؟ چون آنان با فرهنگ الهی و انسان زندگی میکنند. حتی در بین غیر مسلمانان نیز آنانی که از ارزش های انسانی دفاع کردهاند ارزش بیشتری دارند. در اندیشه شهید مطهری این موضوع با تحلیل کافی و با ذکر مثال های مناسب مورد بررسی قرار گرفته است:
«یک وقت میگوییم «انسان» یعنی این هیکل خاص که در همه این افراد مشترک است و انسان را دوست داشته باشیم؛ یعنی هرکسی را که از نسل آدم هست دوست داشته باشیم و خلاصه منظور از انسان، انسان زیستشناسی، آن که زیستشناسی او را انسان میداند. آیا مقصود این است؟ یا نه مقصود انسان بما هو انسان است؛ یعنی انسان به خاطر ارزش های انسانی به خاطر انسانیت و انساندوستی یعنی انسانیت دوستی. اینجاست که وقتی چمبه و لومومبا را کنار همدیگر میگذاریم، دو نوع از آب درمیآیند؛ این یک چیز از آب درمیآید، آن چیز دیگر؛ یعنی ممکن است این یک انسان از آب درمیآید یک انسان درست با ارزش های انسانی و آن نه تنها یک انسان نباشد بلکه حیوان هم نباشد و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پایینتر باشد، انسان را باید دوست داشت به خاطر انسانیت نه به خاطر همین هیکلش و به عبارت دیگر انسانیت را باید دوست داشت» (مطهری، 1374: 359).
با توجه به اهمیت انسانیت در تفکر اسلامی دو پیام مهم برای برنامهریزان تعلیم و تربیت قابل ذکر و توجه است:
ب- در کلاس درس همه دانشآموزان را صرفنظر از نژاد و فرهنگ مورد توجه تربیتی قرار دهیم. چون همه آنان از فطرت الهی برخوردارند و ما امانتدار فطرت الهی هستیم.
الف- محتوای تعلیم و تربیت و روشهای آن را برمحور ارزشهای انسانی تنظیم کنیم.
12- اصل جذب و دفع
انسان موجودی متفکر، عاطفی و حقیقتخواه است. نمیتواند با همه انسانها و با همه موقعیت ها به طور یکسان رو به رو شود. اگر با همه اوضاع یک جور برخورد کند از گوهر انسانی خود دور افتاده است.
«اصل جذب و دفع یکی از اصول و قوانین حاکم بر هستی است و به یک اعتبار یک قاعده هستی است. قانون جذب و دفع یک قانون عمومی است که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت میکند. از نظر جوامع علمی امروز بشر، مسلم است که هیچ ذرهای از ذرات جهان هستی از دائره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند. از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن میباشند» (مطهری، 1374: 17).
قسمت عمدهای از دوستیها و رفاقت ها و یا دشمنیها و کینهتوزیها همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها براساس سنخیت و یا ضدیت و منافرت پیریزی شده است.
«گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب میکنند و دلشان میخواهد با یکدیگر دوست و رفیق شوند. این رمزی دارد و رمزش سنخیت این دو نفر است تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمیکنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد» (مطهری، 1364: 19).
با توجه به این مطالب از اندیشه شهید مطهری میتوان نتیجه گرفت که در روابط انسانی در تعلیم و تربیت میتوان به تأثیرگذاری تربیتی بین مربی و متربی ومتربیها با یکدیگر جهت بهتری بخشید. هرقدر بین تجربههای قبلی دانشآموزان و هر یادگیرنده دیگر با گفتار و رفتار مربی همسویی و سنخیت وجود داشته باشد به همان اندازه پیام های تربیتی تأثیرزیادی خواهد گذاشت. البته معنای این نکته آن نیست که معلم هر دانشآموزی را که از جهت تجارب و تصورات با باورهای معلم هماهنگ نیست باید طرد کند، بلکه به این معناست که تا معلم قادر نباشد که سنخیت بین او و خود به وجود آورد، نمیتواند در او اثر بگذارد.
«غالباً خیال میکنند که حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز اجتماعی بودن، همین است که انسان همه را با خود دوست بدارد. اما این برای انسان هدفدار و مسلکی که فکر و این رأی را در اجتماع تعقیب میکند و درباره منفعت خود نمیاندیشد، میسر نیست. چنین انسانی خواه ناخواه یک رو و قاطع و صریح است مگر اینکه منافق و دورو باشد زیرا همه مردم یک جور فکر نمیکنند و یک جور احساس ندارند و پسندهای همه یکنواخت نیست. عادل دارد، فاسق دارد و آنها همه نمیتوانند یک نفر آدم را که هدفی را به طور جدی تعقیب میکند و خواه ناخواه با منافع بعضی از آنها تصادم پیدا میکند، دوست داشته باشند. تنها کسی میتواند درستی طبقات مختلف و صاحبان دینهای مختلف را جلب کند که متظاهر و دروغگو باشد و با هرکس مطابق میلش بگوید و بنمایاند. اما اگر انسان یک رو باشد و مسلکی، قهراً یک عدهای با او دوست میشوند و یک عدهای دشمن» (مطهری، 1364: 23).
باید کودکان و نوجوانان را بتدریج با روحیه جذب و دفع پرورش دهیم. اگر فقط جاذبه داشته باشیم همه انسانها با هر نوع فکر و اندیشهای وارد میشوند و مرز حق و باطل در نظر انسان ها با هم خلط میشود اگر فقط دافعه باشد امکان و فرصت تأثیرگذاری، آدم سازی و توسعه امت اسلامی از دست میرود هریک از این دو حالت با وظیفه و رسالت مسلمانی سازگار نیست.
13- اصل پیوند تربیت با معنویت
بین تربیت و معنویت رابطه ذاتی وجود دارد. در همه اجزا و عناصر تربیتی باید از طریق دعا و نیایش، جهت فعالیت ها را به سوی خداوند معطوف کنیم تا هدف های تربیتی تحقق یابد. به قدری این ارتباط تربیت و معنویت قوی است که اگر برخی ارزش های انسان که مورد قبول دین اسلام هم هست در وجود کسی باشد نهایتاً آن انسان به سوی معنویت الهی حرکت خواهد کرد.
«اگر انسان علاقهمند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامی هست و یا میخواهد افرادی را تربیت کند واقعاً باید به مسأله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً مساله عبادت، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است تأثیر زیادی بر سایر نواحی آن دارد» (مطهری، 1374: 341).
اعمال و رفتار انسان یک صورت و یک سیرت دارد. ممکن است دو نفر یک کار را انجام دهند یکی از آنها کار را برای یک هدف دنیوی انجام دهد و دیگری همان کار را برای رضای خدا به انجام رساند. دومی سیرت الهی دارد و با معنویت درآمیخته است در نتیجه ارزش و جایگاه ویژه پیدا میکند.
جمع بندی
اصول تعلیم و تربیت، قواعد عمل برای رسیدن به هدف های تربیتی به شمار میآید. به همین دلیل نوع اهداف تربیتی در چگونگی شکلگیری نوع اصول تأثیر مستقیم دارد. نظر به اینکه از دیدگاه شهید مطهری، تربیت انسان الهی هدف غایی نظام تعلیم و تربیت الهی است اصولی باید ارائه شود که به تحقق این هدف کمک کند. آنچه در این مقاله ارائه شد مجموعه اصولی بود که براساس دیدگاه علامه شهید مطهری تنظیم شده بود. بدون تردید برنامهریزان و مربیان میتوانند با توجه به آنها دانشآموزان و دانشجویان را در تربیت اسلامی یاری رسانند زمینههای تحقق هدفهای تربیت اسلامی را فراهم سازند.
تأمل در اصول مزبور، تناسب بین آنان و هدف غایی تربیت اسلامی را آشکار میسازد. به عنوان نمونه اصل هماهنگی با فطرت به این دلیل منظور شده است که الهی شدن آدمی در اثر شکوفایی استعدادهای فطری در پرتو آموزههای دینی انجام میپذیرد. بدون هماهنگی محتوای تربیت با گرایش های فطری نمیتوان به غایت تربیت اسلامی رسید.
منابع
قرآن کریم.
شهیدی، سیدجعفر. نهجالبلاغه. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373.
علی اشرف جودت، تقی. نقش عادت در تربیت اسلامی. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1378.
کلینی،محمدبن یعقوب بن اسحق. اصول کافی. ترجمه محمدباقر کمرئی، تهران: نشر اسلامی، 1400 هـ . ق.
مطهری، مرتضی. آشنایی با قرآن. ج 7، 8 و 9، تهران: انتشارات صدرا، 1378.
مطهری، مرتضی. پانزده گفتار. تهران: انتشارات صدرا، 1380.
مطهری، مرتضی. تعلیم و تربیت در اسلام. تهران: انتشارات صدرا، 1374.
مطهری، مرتضی. جاذبه و دافعه علی (ع). تهران: انتشارات صدرا، 1364.
مطهری، مرتضی. حکمتها و اندرزها. تهران: انتشارات صدرا، 1373.
مطهری، مرتضی. ده گفتار. تهران: انتشارات صدرا، 1369.
مطهری، مرتضی. سیری در نهجالبلاغه. تهران: انتشارات صدرا، 1353.
مطهری، مرتضی. شش مقاله. تهران: انتشارات صدرا، 1380.
مطهری، مرتضی. فطرت. تهران: انتشارات صدرا، 1374.