نظر شهید مطهری در زمینه تعلیم و تربیت....
اهمیت و ضرورت تعلیم و تربیت:
یکی از پدیده های مشخص قرن حاضر گرایش عمــومی به آموزش و پرورش است و این توجه بر اثر دگرگونی نظام طبقاتی جامعه ناشی شده است. در دنیای کنونی مردم به این واقعیت پی برده اند که امکانات رشد به طبقه معیّنی اختصاص ندارد و از راه تعلیم و تعلّم می توانند آنچه را که در زمان های گذشته به طبقه خاصی از جامعه تعلّق داشت برای خودشان تأمین کنند. در جامعه امروز مهارت و تخصص از وسایل مؤثر تأمین زندگی بهتر و رفاه بیشتر است و عموماً تخصّص را در کسب تحصیلات دانشگاهی جستجو می کنند.
ملل متمدن امروز برای تعلیم و تربیت اهمّیت بسزائی قائلند؛ آن را در صدر اولویت های برنامه خود قرار می دهند و از امور زیربنائی و حیاتی به حساب می آورند . رفاه و عظمت هر جامعه با تعلیم و تربیت نسبت مستقیم دارد بدین معنی که هر چه سطح آموزش و پرورش مردم بالاتر باشد سعادت بیشتری بر آن جامعه حکمفرماست و اگر بنا باشد که مردم به حال خود رها شوند و هر کسی به دنبال خواسته ها و هوس های خود برود، اجتماع به صورت ناموزون و ناهماهنگی در می آید که هرج و مرج و بی بندوباری بر آن حاکم خواهد بود.
و اما در دین اسلام، پیامبر اسلام که آخرین برنامة کمال و سعادت بشر را متجاوز از چهارده قرن قبل بر انسان عرضه داشت، هنگامی که مردم در تاریکی جهل راه خود را گم کرده و به کلّی از تعلیم و تربیت بی بهره بودند، مردم را به فراگیری علم و دانش و کسب فضائل و آداب نیکو فراخواند و فراگیری دانش رابر هر مسلمان واجب دانست.
و نیز از تمامی روایات اسلامی بر می آید که انسان باید در تمام لحظات زندگی به سیر تکاملی خود ادامه داده، پیوسته بر کمالات خود بیافزاید و در صدد اصلاح و تکامل خود باشد.
بنابراین ضرورت و اهمیت فراگیری و پرداختن به تعلیم و تربیت بر هیچ کس پوشیده نیست و در پژوهش حاضر نیز سعی بر این شده تا ابعاد و ویژگی های تعلیم و تربیت را از دید یکی از علمای اسلامی ، شهید مطهری(ره)، بررسی نموده و راههای دستیابی به آن را معرفی نماییم. باشد که با توکل بر خداوند در این امر موفق باشیم.
مطلب نخست اصولا تربیت چیست؟
آیا تربیت فقط مخصوص انسان است؟
یا موجودات دیگر و یا اشیای دیگر نیز تربیت پذیرند؟
استاد گرانقدر عقیده دارد: «تربیت با صنعت فرق دارد. با توجه به همین تفاوت، انسان میتواند جهت تربیت را بشناسد. صنعت، «ساختن» است به معنی اینکه شیء، یا اشیا را تحت نوعی پیراستن و آراستن قرار میدهند؛ میان اشیا و قوای آنها ارتباط برقرار میکنند. قطع و وصل هایی در جهت مطلوب انسان صورت میگیرد و آن گاه این شیء میشود مصنوعی از مصنوع های انسان. فرض کنید که از گل یک حلقه انگشتر یا یک زیور دیگری میسازیم، آن را شکل میدهیم یا به قول معروف پرداخت میکنیم؛ وضع مخصوصی به آن میدهیم و میشود یک مصنوع برای ما ولی تربیت، پرورش دادن است؛ یعنی استعدادهای درونی را که بالقوه در یک شیء موجود است به فعلیت درآوردن و پروردن و لهذا تربیت فقط در مورد جاندارها یعنی گیاه و حیوان و انسان صادق است (مطهری، 1374: 57-56).
هدف غایی تربیت اسلامی، پرورش انسان مقرب الهی است که شاکله دینی دروجود او به طور کامل شکل بگیرد و رفتارهای دینی ریشهدار از او سربزند. فلسفه خلقت بشر را نیز در همین نکته میتوان یافت که خداوند انسان را برای این آفرید که او به وسیله تربیت صحیح، کمال یابد و به سر منزل مقصود برسد. با علم به این هدف غایی، تربیت اسلامی اهمیت و جایگاه خاصی پیدا میکند. تربیت اسلامی به ایجاد وضعیت مناسبی اطلاق میشود که زمینه را برای بروز و ظهور استعدادهای فطری آدمی فراهم میکند و او را بالندهتر و کمال یافتهتر میسازد. هر زمان فرصت و امکان برای فعلیت یافتن استعدادها فراهم میشود، آن زمان قداست و ارزش پیدا میکند. به همین دلیل میتوان در تفکر اسلامی سخن از امور مقدس و نامقدس گفت. امور مقدس اموری است که منسوب به خداوند متعال و موجب رشد انسان میشود. امور نامقدس اموری است که خداوند آنها را نامطلوب و مضر به حال آدمی معرفی کرده و آدمیان را از اجرای آنها بازداشته است. با این رویکرد، هرقدر انسان رشد واقعی پیدا کند و به خداوند نزدیک شود، حریم پیدا میکند. برای ورود به این حریم باید آدابی را مراعات کرد و قواعدی را به جان خرید. تربیت اسلامی نیز به دلیل ارتباطش با فطرت الهی انسان، ارزش و اهمیت والایی پیدا میکند و به علم مقدسی تبدیل میشود. هرچند تربیت در مفهوم کلی مقولهای با ارزش است تربیت اسلامی به دلیل انتساب به اسلام قداست پیدا میکند. براین اساس ورود به عرصة تربیت اسلامی به اصول و قواعد ویژه نیاز دارد.
متفکر شهید، علامه مطهری به عنوان اندیشمندی اسلامی در خصوص اصول تعلیم و تربیت اسلامی، مسائلی رامطرح کرده است که بررسی و ارائه آنها میتواند فضای فکری مشخصی را در تربیت اسلامی به وجود آورد و به کاوشگران عرصة تعلیم و تربیت یاری رساند.
1-اصل تأکید به تربیت دورة کودکی
فطرت الهی انسان در تربیت اسلامی ارزشمندترین چیز در عالم هستی است به گونهای که نباید چیزی را بر آن ترجیح داد. اگر گفتار یا کرداری خلاف قوانین فطرت باشد، باید صریحاً نسبت به اصلاح آن اقدام شود. زمانی که فطرت دست خورده و الهی است یعنی دوران کودکی باید نسبت به تربیت و شکل دهی آن اقدام، و زمینه را برای مراحل بعدی رشد فراهم کرد. فطرت به درختی شباهت دارد که باید از همان ابتدای رویش از آن مراقبت شود و در هر مرحلهای آبیاری لازم به عمل آید تا بتدریج به درختی تنومند و با طراوت تبدیل شود. رفتارهای انسانی و الهی را میتوان میوههای این درخت محسوب کرد. با توجه به این فرایند بسیار مهم، دانشمندان تعلیم و تربیت به تثبیت و تحکیم صفات نیک اخلاقی از دوران کودکی تأکید فراوان داشتهاند.
شهید مطهری ضمن اشاره به نظر علمای تربیت قدیم در خصوص تحکیم فضایل اخلاقی در آدمی میفرماید: «علمای قدیم در تعریف عدالت میگفتند: عدالت ملکه تقوا و پرهیزکاری است؛ یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان ملکه شده باشد و حتی میگفتند انسان آن وقت دارای اخلاق فاضله است که در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود؛ مثلاً آن قدر راستگو باشد که حتی در عالم خواب هم دروغ نگوید. براین اساس است که اهتمام زیادی میشود که تربیت در سنین کودکی صورت گیرد. اصلاً گفته میشود تربیت فن تشکیل عادت است. روحیه انسان در ابتدا حکم ماده شل و قابل انعقادی مثل گچ را دارد که ابتدا که آن را در آب میریزند، شل است و بعد سفت میشود. وقتی این ماده شل است آن را در هر قالبی بریزیم به همان شکل درمیآید میتوان آن را به صورت انسان درآورد یا به صورت خوک و یا خروس. در هر قالبی که بریزیم همین که سرد شد همان شکل را میگیرد و سفت میشود. میگویند روح انسان در زمان کودکی، حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است. هرچه انسان بزرگتر شود قابلیت انعطاف آن کمتر میشود. اینکه گفتهاند: العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر. البته دانشمندان امروز هم به تربیت دوران کودکی بیشتر اهمیت میدهند. بچهای که در کودکستان است از بچه دبستانی و بچه دبستانی از نوجوان دبیرستان و نوجوان دبیرستان از جوان دانشگاه، جنبه پذیرشش بیشتر است. انسان در سن پنجاه سالگی شخصیتش منعقد میشود. البته مبالغه نباید کرد. انسان یک موجود قابل تغییر و قابل توبه و بازگشت است و ممکن است در سن صد سالگی هم خود را تغییر دهد ولی شک نیست که حالات روحی کمکم ملکه میشود و برگرداندن آنها دشوار میگردد (مطهری، 1374: ص 78-77).
2-اصل هدایتخواهی
مربی در تربیت اسلامی به هیچ بهانهای نباید از تربیت متربی ملول شود و مسؤولیت خود را تمام شده تلقی کند. چون تربیت، کاری خدایی است. خداوند متعال بنده خود را در هر وضعیتی تحت نظر دارد. هر قدر بنده راه گم کند باز خداوند طالب هدایت و تربیت اوست. مربیان و معلمانی که از مکتب اسلام تأثیر اساسی گرفته باشند به طور نسبی از همین صفت مطلق الهی باید بهرهمند شده باشند. مربی اسلامی از تلاش برای ساختن و تأثیرگذاری بر روح و روان متربی لذت میبرد واین کار را عبادت تلقی میکند. در نظام فکری شهید مطهری نیز این ویژگی تربیت اسلامی مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این متفکر اسلامی که از اسلام ناب بهرههای فراوان برده، معتقد است که تعصب ما به اسلام و کسانی که زیر لوای اسلام زندگی میکنند نباید در حدی باشد که علیه آنهایی که زیر لوای اسلام نیستند بدخواه باشیم و هدایت آنها را ازخداوند متعال طلب نکنیم.
«وقتی که اینها (افراد ضد اسلام) هدایت نمیشوند و گذشته از این به صورت خار در سر راه دیگران درمیآیند، باید به آنها به چشم یک مانع نگاه کرد ولی نباید بدخواهشان بود. حتی انسان، بدخواه ابوجهل هم نباید باشد و مثلاً بگوید خدا نکند که ابوجهل مسلمان شود و به شهادت برسد. نباید آرزو کنیم که مانند ابوجهلها یک وقت راه به حق پیدا نکند. یزید بن معاویه هم وقتی که از زینالعابدین (ع) سوأل میکند که آیا من اگر توبه کنم توبه من قبول است یا نه، حضرت میفرماید بله قبول است؛ یعنی او هم بدخواه یزید نیست که آرزو کند که چون یزید قاتل پدرش میباشد توفیق توجه پیدا نیابد تا به جهنم برود، بلکه برای او هم خیر میخواهد» (مطهری، 1374: 257).
3-اصل جذب و دفع
انسان موجودی متفکر، عاطفی و حقیقت خواه است. نمیتواند با همه انسانها و با همه موقعیت ها به طور یکسان رو به رو شود. اگر با همه اوضاع یک جور برخورد کند از گوهر انسانی خود دور افتاده است.
«اصل جذب و دفع یکی از اصول و قوانین حاکم بر هستی است و به یک اعتبار یک قاعده هستی است. قانون جذب و دفع یک قانون عمومی است که بر سرتاسر نظام آفرینش حکومت میکند. از نظر جوامع علمی امروز بشر، مسلم است که هیچ ذرهای از ذرات جهان هستی از دائره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند. از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن میباشند» (مطهری، 1374: 17).
قسمت عمدهای از دوستیها و رفاقت ها و یا دشمنیها و کینهتوزیها همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است. این جذب و دفعها براساس سنخیت و یا ضدیت و منافرت پیریزی شده است.
«گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب میکنند و دلشان میخواهد با یکدیگر دوست و رفیق شوند. این رمزی دارد و رمزش سنخیت این دو نفر است تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمیکنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد» (مطهری، 1364: 19).
4-اصل پیوند تربیت با معنویت
بین تربیت و معنویت رابطه ذاتی وجود دارد. در همه اجزا و عناصر تربیتی باید از طریق دعا و نیایش، جهت فعالیت ها را به سوی خداوند معطوف کنیم تا هدف های تربیتی تحقق یابد. به قدری این ارتباط تربیت و معنویت قوی است که اگر برخی ارزش های انسان که مورد قبول دین اسلام هم هست در وجود کسی باشد نهایتاً آن انسان به سوی معنویت الهی حرکت خواهد کرد.
«اگر انسان علاقهمند به تربیت خودش و فرزندانش به تربیت اسلامی هست و یا میخواهد افرادی را تربیت کند واقعاً باید به مسأله نیایش، دعا و عبادت اهمیت بدهد و اصلاً مساله عبادت، قطع نظر از اینکه پرورش یک حس اصیل است تأثیر زیادی بر سایر نواحی آن دارد» (مطهری، 1374: 341).
5-اصل انسانیت دوستی
در تعلیم و تربیت، انسان دوست باید باشیم یا انسانیت دوست؟ تفکر اسلامی ضمن احترام به انسان، انسانیت را بیش از انسان محترم و ارزشمند میشمارد. اگر انسانی ارزشمند تلقی میشود به دلیل ارزش هایی است که در وجود او نهادینه شده است. چرا از انسان های صالح و در رأس آنها از انبیا و ائمه اطهار (ع) با حس تقدس و احترام یاد میشود؟ چون آنان با فرهنگ الهی و انسان زندگی میکنند. حتی در بین غیرمسلمانان نیز آنانی که از ارزش های انسانی دفاع کردهاند ارزش بیشتری دارند. در اندیشه شهید مطهری این موضوع با تحلیل کافی و با ذکر مثال های مناسب مورد بررسی قرار گرفته است:
«یک وقت میگوییم «انسان» یعنی این هیکل خاص که در همه این افراد مشترک است و انسان را دوست داشته باشیم؛ یعنی هرکسی را که از نسل آدم هست دوست داشته باشیم و خلاصه منظور از انسان، انسان زیستشناسی، آن که زیستشناسی او را انسان میداند. آیا مقصود این است؟ یا نه مقصود انسان بما هو انسان است؛ یعنی انسان به خاطر ارزش های انسانی به خاطر انسانیت و انسان دوستی یعنی انسانیت دوستی. اینجاست که وقتی چمبه و لومومبا را کنار همدیگر میگذاریم، دو نوع از آب در میآیند؛ این یک چیز از آب درمیآید، آن چیز دیگر؛ یعنی ممکن است این یک انسان از آب در میآید یک انسان درست با ارزش های انسانی و آن نه تنها یک انسان نباشد بلکه حیوان هم نباشد و به تعبیر قرآن از حیوان هم چند درجه پایینتر باشد، انسان را باید دوست داشت به خاطر انسانیت نه به خاطر همین هیکلش و به عبارت دیگر انسانیت را باید دوست داشت» (مطهری، 1374: 359).
6- اصل تلازم و تناسب علم و عقل
عقل و علم به یکدیگر نیاز دارد و باید توأم باشد. عقل برای اندیشیدن به علم نیاز دارد و علم برای رشد و توسعه به عقل محتاج است. ما زمانی میتوانیم فراگیر را به تفکر وادار کنیم که اطلاعاتی در اختیار او قرار دهیم. معمولاً در دو حالت برای آدمی سوأل طرح نمیشود و در نتیجه عقل به کار نمیافتد: یکی حالتی که انسان درباره یک چیز همه مطالب را بداند و دوم حالتی که هیچ چیز نداند. بنابراین شرط تعقل، علمآموزی است.
«اگر انسان تفکر کند ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانهای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است که قهراً نمیتواند کار بکند یا محصولش کم خواهد بود. محصول بستگی دارد به اینکه ماده خام برسد. اگر کارخانه ماده خام زیاد داشته باشد ولی کار نکند باز فلج است و محصولی نخواهد داشت».
حضرت امام موسی کاظم (ع) در روایتی میفرماید: یا هشام ثُمَّ بینَ انَّ العقل مع العلم، عقل و علم باید توأم باشد (کلینی، ترجمه کمرئی، 1400، ج 1: 22). عرض کردیم علم فراگیری است به منزله تحصیل مواد خام است. عقل، تفکر و استنتاج و تجزیه و تحلیل است. آن گاه حضرت استناد میکنند به آیه: و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون (عنکبوت/ 43) این مثلها را برای مردم میزنیم و جز دانایان آنها را درنمییابند. ببینید عقل و علم چگونه با هم توأم شده است» (مطهری، 1374: 45).
همراه بودن علم و عقل لازم است ولی کافی نیست. علاوه بر تلازم باید تناسب نیز وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر کارخانه عقل با هر ماده خام کار نمیکند. باید با ماهیت عقل تناسب داشته باشد. دو وجه برای این تناسب میتوان در نظر گرفت. وجه اول تناسب از جهت قوه عقل است. هر مرحله از رشد عقل توان خاص خود را دارد و بدون توجه به آن نمیتوان باعث رشد عقلانی شد. وجه دوم از جهت ماهیت علم و عقل است. عقل نور است و برای هدایت شدن در وجود انسان قرار داده شده است. علم هم باید نور باشد؛ یعنی دانستنیها و معلومات درباره اموری باشد که دانستن آن برای رشد و کمال انسان ضروری است؛ مثلاً اگر عقل معطوف به دانستن یک قاعده یا روشی بشود که به قصد اجرای کار ناصواب و گناه تعیین شده است و یا کاری که انجام دادن یا انجام ندادن نه تنها تفاوتی ندارد بلکه اجرای آن موجب اتلاف وقت نیز میشود. در این حالت میتوان گفت که علم با عقل تناسب ندارد.
«علم مسموع اگر به علم مطبوع ضمیمه نشود کافی نیست؛ یعنی انسان آنچه را از بیرون میگیرد باید با آن نیروی باطنی با آن خمیرمایه و با آن نیروی تجزیه و تحلیل خود بسازد تا یک چیزی از آب درآید»...
اول باید انسان عالم باشد، مواد خام را فراهم کند و بعد عقل تجزیه و تحلیل کند؛ مثلاً اگر ما عقل قوی داشته باشیم مثل بوعلیسینا، و قرآن هم بگوید که «تاریخ» عبرت بسیار خوبی است ولی من که از تاریخ اطلاعاتی ندارم عقل من چه میفهمد. یا به ما بگویند در تمام این عالم تکوین، آیات الهی و نشانههای خدا هست، عقل من هم عالیترین عقل باشد ولی من که از مواد به کار رفته در این ساختمان بیاطلاعم با عقل خودم چه چیزی را میفهمم و آیات الهی را چگونه کشف کنم. باید با علم آنها را کشف کنم و با عقلم درک نمایم» (مطهری،1374: 283).
7- اصل بهرهگیری از اراده
انسان موجودی مختار و با اراده است که امور خود را با اختیار انجام میدهد. به همین دلیل خداوند متعال، یافتن و حرکت کردن راه راست را برعهده خود افراد گذاشته است. هدایت الهی با اکراه و اجبار انجام نمیپذیرد بلکه از درون باید بجوشد. آیات و روایات متعدد این معنا را تأیید کردهاند. یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم «آنانی که ایمان آوردهاید خداوند شما را به خودتان سپرده است». خدایی که برای بشر، پیامبر و کتاب فرستاده است در نهایت از خود انسان ها میخواهد که خودشان را در مسیر حق، مدیریت و هدایت کنند. پیام الهی از جانب خداوند دریافت میشود ولی تا خود فرد نخواهد آن پیامها مؤثر واقع نمیشود.
در تعلیم و تربیت هم از این قاعده باید پیروی کرد. فراگیران اراده و اختیار دارند. باید وضع را طوری ساماندهی بکنیم که آنها با اراده خود و با انگیزه قبلی به سوی کسب فضایل اخلاقی و صفات انسانی حرکت کنند. خیلی از مشکلات رفتاری آدم ها به افراط های مربیان مربوط میشود. اگر رفتاری را بدون اقناع درون به افراد تحمیل کنیم آنان پس از مدت کوتاهی به خود ما پس خواهند داد و هرگز به رفتار دینی قوی و ریشهدار تبدیل نمیشود.
«یکی از مسائلی که مذهبیون به آن متمسک میشوند در همین جاست. میگویند اراده، قوة اجرایی عقلا است ولی خود عقل چیست و از عقل چه کاری ساخته است؟ عقل جز روشنایی چیز دیگری نیست که انسان را روشن میکند، اما آیا روشن کردن به انسان جهت میدهد که حالا که اطرافت روشن نشد از این طرف برو یا از آن طرف؟ انسان دنبال آنچه میخواهد میرود و از چراغ عقل استفاده میکند برای رسیدن به مطلوب خودش. مشکل این است که چه مطلوبی داشته باشد؟ البته در اینکه انسان نیاز دارد به چراغ عقل برای اینکه (راه او را) روشن کند بحثی نیست. انسان اگر در تاریکی حرکت کند، مطلوب خودش را گم میکند. در نیاز به عقل بحثی نیست. ولی سخن در این است که عقل و علم، که در واقع مکمل و به عبارت دیگر عقل اکتسابی است، روشنایی است، محیط را روشن میکند، انسان میفهمد چه میکند، میفهمد که اگر بخواهد به فلان مقصد برسد از اینجا باید برود این وسیله است برای آن مقصد و آن وسیله است برای این مقصد ولی آیا فهمیدن و دانستن کافی است که اراده انسان بر تمایلات او حکومت بکند؟ نه، چرا؟ برای اینکه انسان فی حد ذاته اینطور است که دنبال منافع خودش میرود و ارادهاش تا آن اندازه که ممکن است بر میل هایش حکومت بکند که منافعش اقتضا میکند» (مطهری، 1374: 322).
و استاد در ادامه ی "کتاب تعلیم و تربیت در اسلام" خود ارتباط چندین مسئله ی دیگر را با تعلیم و تربیت اسلامی بر می شمرد که در این مجال اندک نمی گنجد تا به بررسی آنها بپردازم
از چند نکته درج شده در بالا می توان به این مطلب پی برد که آنچه من به عنوان مربی و یا حتی به عنوان پدری که می خواهم فرزندم را در چارچوب عقاید اسلامی تربیت نمایم می بایست این نکات را همیشه در نظر داشته باشم:
- دوران کودکی است که خشت اول تربیت را بنا مینهم پس سعی کنم این خشت اول را که خشتی بسیار مهم است درست در محل خودش قرار دهم چرا که به گفته ی شاعر:
خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
- مربی (پدر) به کسی میگویند تا از تربیت درست و بجا و در عین حال علمی متربی دلسرد و خسته نمی شود چرا که انسان در تمام مراحل زندگی خود هدایت پذیر است ولو به نظر من مربی در لبه پرتگاه باشد یا حتی پرت شده باشد باز هم امید نجات برای او هست مگر نه این که خدا خود می فرماید:
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر زاهد و گبر و بت پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ
- همیشه در نظر داشته باشیم که متربی ما به چه کسانی جذب شود و چه کسانی را ازخود دور نماید به عبارت ساده تر به او تولی و تبری را بیاموزیم نه بطور مستقیم که با رفتار و کردار و منشمان او را تربیت نمائیم.
- متربی آیینه ی مربی خود است مخصوصاً در دوران دبستانی و پیش دبستانی پس یادمان باشد کودکمان همان خواهد شد که رفتارمان می گوید نه آنچه که خواسته ی ماست یا بر زبان می رانیم.
- با تمام این توضیحات استاد عقیده دارد انسان موجودی مختار است یعنی خدا خواسته تا انسان مختار باشد تا بدین گونه به خدایش نزدیکتر شود و عمل صالح او ارزش و منزلت واقعی خود را بیابد پس من مربی نباید این مختار بودن را از متربی خود بگیرم و او را در راه جبر و زور قرار دهم که این نوع تربیت تربیت جمادات است نه انسان ها.
--- برگرفته از کتاب "تعلیم و تربیت اسلامی" استاد مرتضی مطهری
آثار استاد مطهری
1. آیینه جام
2. احیای تفکر اسلامی
3. اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب
4. استاد مطهری و روشنفکران
5. اسلام و مقتضیات زمان 1
6. اسلام و مقتضیات زمان 2
7 . آشنایی با علوم اسلامی 1
8. آشنایی با علوم اسلامی 2
9. آشنایی با علوم اسلامی 3
10. آشنایی با قرآن 1
11. آشنایی با قرآن 2
12. آشنایی با قرآن 3
13. آشنایی با قرآن 4
14 . آشنایی با قرآن 5
15. آشنایی با قرآن 6
16. آشنایی با قرآن 7
17. آشنایی با قرآن 8
18. اصول فلسفه و روش رئالیسم 1
19 . اصول فلسفه و روش رئالیسم 2
20. اصول فلسفه و روش رئالیسم 3
21 . اصول فلسفه و روش رئالیسم 4
22. اصول فلسفه و روش رئالیسم 5
23. امامت و رهبری
24. امدادهای غیبی در زندگی بشر
25. انسان در قرآن
26. انسان کامل
27. انسان و ایمان
28. انسان و سرنوشت
29. بیست گفتار
30. پاسخ های استاد به نقدهای کتاب مسأله حجاب
31. پیامبر امی
32. پیرامون انقلاب اسلامی
33. پیرامون جمهوری اسلامی
34. تعلیم و تربیت در اسلام
35. تکامل اجتماعی انسان
36. توحید
37. جاذبه و دافعه علی (ع)
38. جامعه و تاریخ
39. جهاد
40. جهان بینی توحیدی (جلد دوم)
41. حرکت و زمان در فلسفه اسلامی 1
42. حرکت و زمان در فلسفه اسلامی 2
43. حق و باطل
44. حکمت ها و اندرزها
45. حماسه حسینی 1
46. حماسه حسینی 2
47. حماسه حسینی 3
48. خاتمیت
49. ختم نبوت
50. خدمات متقابل اسلام و ایران
51. داستان راستان 1
52. داستان راستان 2
53. درس های الهیات شفا 1
54. درس های الهیات شفا 2
55. ده گفتار
56. زندگی جاوید یا حیات اخروی
57. سیری در سیره ائمه اطهار
58. سیری در سیره نبوی
59. سیری در نهج البلاغه
60. شرح مبسوط منظومه 1
61. شرح مبسوط منظومه 2
62. شرح مبسوط منظومه 3
63. شرح مبسوط منظومه 4
64. شرح منظومه 1
65. شرح منظومه 2
66. شش مقاله (الغدیر و وحدت اسلامی)
67. شش مقاله (جهان بینی الهی و جهان بینی مادی)
68. عدل الهی
69. عرفان حافظ (تماشاگه راز)
70. علل گرایش به مادیگری
71 . فطرت
72. فلسفه اخلاق
73. فلسفه تاریخ 1
74. فلسفه تاریخ 2
75. فلسفه ابن سینا 1
76. فلسفه ابن سینا 2
77. قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ
78. گفتارهای معنوی
79. لمعاتی از شیخ شهید
80. مساله حجاب
81. مساله ربا به ضمیمه بیمه
82. مساله شناخت
83. معاد
84. مقالات فلسفی 1
85. مقالات فلسفی 2
86. مقالات فلسفی 3
87. 5 مقاله
88. نبوت
89. نظام حقوق زن در اسلام
90. نظری به نظام اقتصادی اسلام
91. نقدی بر مارکسیسم
92. نهضت های اسلام صد ساله اخیر
93. وحی و نبوت
94. ولاء ها و ولایتها.